𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁵³
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ ) 𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁵³
رفتم پاساژ یه لباس نباتی دیدم رفتم برای پرو خوب بود تا بالای سینه ام لخت بود و بند نداشت و کاری به اینا نداشتم ولی ارزون بود و خریدم + اویخع بلاخره یه قیمت ارزون تر گرفتم چی بهتون میرسه گرون میدید بیشعورا . قبلا یه کفش فانتزی مشکی پاشنه بلند داشتم باهاش میتونستم ست کنم . رفتم خونه ساکم رو جمع کردم تاکسی اومد در خونه رو قفل کردم و سوار شدم و به سمت سئول حرکت کرد........٪خانم رسیدیم هتل + ممنونم پول به حسابتون واریز شد . رفتم سمت پذیرش هتل + سلام خسته نباشید یه اتاق برای سه شب به اسم کیم هاری ٪ خانم کیم هاری....بفرمایید کلید اتاقتون...........حموم چند مینی رفتم یجی زنگ زد + الو....ارع رسیدم نه بابا دیگه زشته نمیامخونه مامان بزرگت نگاه تو بیا به این هتل با همبریم.....اوکی لوکیشن میفرستم. چون میخواستمتنها نرم به یجی گفتم همراهم بیاد سالن عروسی اون دیروز با مامانش رفته بود سئول خونه مادر مادریش پس راحت بودیم........یجی: دختر این خوبه که آوردم + ارع خوبه خوشگله این لباسه رو دیروز ظهر به زورکی با قیمت ارزون پیدا کردم . یجی: خوبه قشنگه........یجی دوره ی میکاپ رفته بود اون کارام رو کرد + نگاه یکاری کن نفهمن گریه کردم این چند سال . با ناراحتی گفت: دختر به خودت سخت نگیر + مرسی که همدمم بودی و دوست خوب . یه بوسی روی پیشونیم زد . یجی: خب موهات هم موجی شد خوشگل شدی . لباس هامون رو پوشیدیم و رفتیم سمت سالن عروسی......یجی: آروم باش + میگم ماسک رو آوردی . یجی: ارع ارع + هوففففففف بریم. رفتیم داخل یه جای تاریک نشستیم عروس و دوماد اومدن یجی: وایییی چه دوستای خفنی داری تو + تو همهستی . رفتن پیش پدر( همین هایی برای عقد ما ایرانیا میخونن ) شروع کرد حرف زدن و خوندن دوتاشون جواب بله دادن و همه شروع کردن دست زدن هان لیا رو گرفت تو بغلش و بوسیدش . نزدیک بود اشکم در بیاد که صدای لیا توی سالن پخش شد : + ممنونم از همتون به عروسی ما اومدید یک نگرانی که برای من به وجود اومده اینه که بهترین دوستم در این عروسی نیست خیلی دوست داشتم باشه اما بخاطر دلایلی . از روی صندلی پاشدم رفتم سمت لیا و هان وقتی تو نور رفتم دوتاشون با تعجب بهمنگاه کردن رفتم سمتش و محکمبغلش کردم و دم در گوشش گفتم + عروس خانم خوشگل . دو تامون گریه کردیم اشکاشو پاککردم هان رو بغل کردم . هان: میدونستم میای . ازش جدا شدم هیونا رو دیدم پریدم بغلش همه دست زدن ¥ بیشعور عن دلم برات تنگ شده + منم همینطورررز اوههه ميگما عروس خانم شما خیلی زیبا شدینا آقا دوماد دلش به آب افتاده ها . زدیم زیر خنده . از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت میز . یجی: اشکام . رفتم بغلش کردم که یه دختر کوچولو با لباس توری و موهای تینجری بسته شده و یه آب نبات به به دست داره میپره بالا و پایین برگشت سمتم
مثلا.قراربوددیروزبزارم😂👌
رفتم پاساژ یه لباس نباتی دیدم رفتم برای پرو خوب بود تا بالای سینه ام لخت بود و بند نداشت و کاری به اینا نداشتم ولی ارزون بود و خریدم + اویخع بلاخره یه قیمت ارزون تر گرفتم چی بهتون میرسه گرون میدید بیشعورا . قبلا یه کفش فانتزی مشکی پاشنه بلند داشتم باهاش میتونستم ست کنم . رفتم خونه ساکم رو جمع کردم تاکسی اومد در خونه رو قفل کردم و سوار شدم و به سمت سئول حرکت کرد........٪خانم رسیدیم هتل + ممنونم پول به حسابتون واریز شد . رفتم سمت پذیرش هتل + سلام خسته نباشید یه اتاق برای سه شب به اسم کیم هاری ٪ خانم کیم هاری....بفرمایید کلید اتاقتون...........حموم چند مینی رفتم یجی زنگ زد + الو....ارع رسیدم نه بابا دیگه زشته نمیامخونه مامان بزرگت نگاه تو بیا به این هتل با همبریم.....اوکی لوکیشن میفرستم. چون میخواستمتنها نرم به یجی گفتم همراهم بیاد سالن عروسی اون دیروز با مامانش رفته بود سئول خونه مادر مادریش پس راحت بودیم........یجی: دختر این خوبه که آوردم + ارع خوبه خوشگله این لباسه رو دیروز ظهر به زورکی با قیمت ارزون پیدا کردم . یجی: خوبه قشنگه........یجی دوره ی میکاپ رفته بود اون کارام رو کرد + نگاه یکاری کن نفهمن گریه کردم این چند سال . با ناراحتی گفت: دختر به خودت سخت نگیر + مرسی که همدمم بودی و دوست خوب . یه بوسی روی پیشونیم زد . یجی: خب موهات هم موجی شد خوشگل شدی . لباس هامون رو پوشیدیم و رفتیم سمت سالن عروسی......یجی: آروم باش + میگم ماسک رو آوردی . یجی: ارع ارع + هوففففففف بریم. رفتیم داخل یه جای تاریک نشستیم عروس و دوماد اومدن یجی: وایییی چه دوستای خفنی داری تو + تو همهستی . رفتن پیش پدر( همین هایی برای عقد ما ایرانیا میخونن ) شروع کرد حرف زدن و خوندن دوتاشون جواب بله دادن و همه شروع کردن دست زدن هان لیا رو گرفت تو بغلش و بوسیدش . نزدیک بود اشکم در بیاد که صدای لیا توی سالن پخش شد : + ممنونم از همتون به عروسی ما اومدید یک نگرانی که برای من به وجود اومده اینه که بهترین دوستم در این عروسی نیست خیلی دوست داشتم باشه اما بخاطر دلایلی . از روی صندلی پاشدم رفتم سمت لیا و هان وقتی تو نور رفتم دوتاشون با تعجب بهمنگاه کردن رفتم سمتش و محکمبغلش کردم و دم در گوشش گفتم + عروس خانم خوشگل . دو تامون گریه کردیم اشکاشو پاککردم هان رو بغل کردم . هان: میدونستم میای . ازش جدا شدم هیونا رو دیدم پریدم بغلش همه دست زدن ¥ بیشعور عن دلم برات تنگ شده + منم همینطورررز اوههه ميگما عروس خانم شما خیلی زیبا شدینا آقا دوماد دلش به آب افتاده ها . زدیم زیر خنده . از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت میز . یجی: اشکام . رفتم بغلش کردم که یه دختر کوچولو با لباس توری و موهای تینجری بسته شده و یه آب نبات به به دست داره میپره بالا و پایین برگشت سمتم
مثلا.قراربوددیروزبزارم😂👌
۵۵.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.