فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت ۳۰
_____________________
+برو سمت پاساژ(....).
راننده: بلع چشم ارباب.
حرکت کرد سمت پاساژ. وقتی رسیدیم پیاده شدم.
رفتم داخل پاساژ. شروع کردم به دیدن ویترین مغازه ها. بیشتریا همه باز بودن . ولی من یه همچین چیزی نمیخوام . نمیخواستم بدن ات زیادی تو دید باشه.
چندتا مغازه رو دیدم . اما باز چیزی به دلم نشست.
رفتم طبقه بالا . یکم که گشتم . یه لباس نظرمو جلب کرد .
رفتم داخل مغازه . گفتم لباس رو بیاره اندازه ات میشد .فک کنم.
لباس و خریدم.و از مغازه اومدم بیرون .
کفش و کیفم میخواستم پس رفتم طبقه سوم که مخصوص کفش و کیف بود . این پاساژ برای خودم بود.
شروع کردم به دیدن کفشا .... از یه کفش سیاه خوشم اومد. رفتم داخل مغازه و گفتم کفش و برام بیاره.
سایز پای ات چند بود؟ فک کنم۳۹بود. نمیدونم اندازه میشد یا نه پس اگه نشد باید بیاد عوضشون کنه . بعد از حساب کفشا از مغازه اومدم بیرون. حالا نوبت کیفش بود . یه کیف همرنگ کفشش باید میگرفتم .
یه کیف دستی سیاه گرفتم.
خب حالا باید براش بقیه کادو هاشو بگیرم.
براش یه دستبند طلا سفارش داده بودم.
طبقه چهارم پاساژ مخصوص جواهرات و طلا بود.
رفتم طبقه چهارم. مستقیم رفتم مغازه آخر پاساژ
از همین مغازه حلقه های ستمونو با ات خریدیم.
داخل مغازه شدم.
فروشنده وقتی منو دید سریع از جاش بلند شد اومد طرفم:
فروشنده:سلام ارباب
+سلام دستبند آماده اس؟
فروشنده:بلع بلع ارباب چن لحظه منتظر بمونید من برم دستبند رو بیارم.
+اوک
دستبند رو آورد. قشنگ شده بود امیدوارم ات خوشش بیاد🤍
پول رو از قبل داده بودم.
از مغازه رفتم بیرون . که گوشیم زنگ خورد جواب دادم:
+بلع
&سلام ارباب ببخشید مزاحم شدم....یه سری سرنخ پیدا کردیم درباره جونگ سوک.
+خوبه ...کجایی میخوام بیام اونجا ببینم چیا پیدا کردین.
&ارباب جنگل سرو
+ من تا یه ساعت دیه اونجام.
&بلع
سریع از پله ها رفتم پایین.
از پاساژ اومدم بیرون و سوار ماشین شدم.
به راننده گفتم بره سمت جنگل سرو.
سریع حرکت کرد.
بعد از یه ساعت رسیدم.
از ماشین پیاده شدم مکس منتظرم بود وقتی منو دید دوید اومد سمتم.
گفت:
_____________
لایک و کامنت یادتون نره هاا🙃🙃
پارت ۳۰
_____________________
+برو سمت پاساژ(....).
راننده: بلع چشم ارباب.
حرکت کرد سمت پاساژ. وقتی رسیدیم پیاده شدم.
رفتم داخل پاساژ. شروع کردم به دیدن ویترین مغازه ها. بیشتریا همه باز بودن . ولی من یه همچین چیزی نمیخوام . نمیخواستم بدن ات زیادی تو دید باشه.
چندتا مغازه رو دیدم . اما باز چیزی به دلم نشست.
رفتم طبقه بالا . یکم که گشتم . یه لباس نظرمو جلب کرد .
رفتم داخل مغازه . گفتم لباس رو بیاره اندازه ات میشد .فک کنم.
لباس و خریدم.و از مغازه اومدم بیرون .
کفش و کیفم میخواستم پس رفتم طبقه سوم که مخصوص کفش و کیف بود . این پاساژ برای خودم بود.
شروع کردم به دیدن کفشا .... از یه کفش سیاه خوشم اومد. رفتم داخل مغازه و گفتم کفش و برام بیاره.
سایز پای ات چند بود؟ فک کنم۳۹بود. نمیدونم اندازه میشد یا نه پس اگه نشد باید بیاد عوضشون کنه . بعد از حساب کفشا از مغازه اومدم بیرون. حالا نوبت کیفش بود . یه کیف همرنگ کفشش باید میگرفتم .
یه کیف دستی سیاه گرفتم.
خب حالا باید براش بقیه کادو هاشو بگیرم.
براش یه دستبند طلا سفارش داده بودم.
طبقه چهارم پاساژ مخصوص جواهرات و طلا بود.
رفتم طبقه چهارم. مستقیم رفتم مغازه آخر پاساژ
از همین مغازه حلقه های ستمونو با ات خریدیم.
داخل مغازه شدم.
فروشنده وقتی منو دید سریع از جاش بلند شد اومد طرفم:
فروشنده:سلام ارباب
+سلام دستبند آماده اس؟
فروشنده:بلع بلع ارباب چن لحظه منتظر بمونید من برم دستبند رو بیارم.
+اوک
دستبند رو آورد. قشنگ شده بود امیدوارم ات خوشش بیاد🤍
پول رو از قبل داده بودم.
از مغازه رفتم بیرون . که گوشیم زنگ خورد جواب دادم:
+بلع
&سلام ارباب ببخشید مزاحم شدم....یه سری سرنخ پیدا کردیم درباره جونگ سوک.
+خوبه ...کجایی میخوام بیام اونجا ببینم چیا پیدا کردین.
&ارباب جنگل سرو
+ من تا یه ساعت دیه اونجام.
&بلع
سریع از پله ها رفتم پایین.
از پاساژ اومدم بیرون و سوار ماشین شدم.
به راننده گفتم بره سمت جنگل سرو.
سریع حرکت کرد.
بعد از یه ساعت رسیدم.
از ماشین پیاده شدم مکس منتظرم بود وقتی منو دید دوید اومد سمتم.
گفت:
_____________
لایک و کامنت یادتون نره هاا🙃🙃
۶.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.