زندگی به صرف شیرکاکائو و آب هویج
از زبان دازای: توی شرکت بودم ولی کارم تموم شده بود داشتم یه آهنگ که از چویا یواشکی ضبط کرده بودم رو گوش میدادم:
ای لحظه ی ناب ازل🎧
آینه ی دیدار تو🎧
سر شکوه هر غزل 🎧
مظنون بی تکرار تو🎧
من از که گویم غیر تو🎧
در هرچه میبینم تویی🎧
در عین بی تکراری ات🎧
هر بار تو هر بار تو🎧
بخت است و کار عاشقی🎧
هر بار دارد قرعه ای 🎧
بر دشت بکوبید این زمان🎧
اینبار من🎧
اینبار تو ....
یهو یه پیام از طرف چویا دیدم
_ دازای کمک می خواهم
سریع رفتم سمت خونه ی چویا
مشکی پشت در نگران پارس میکرد
در رو با زور باز کردم دیدم امیلیا چویا رو داره میزنه داد زدم عوضی برو کنار
هولش دادم کنار چویا رو بلند کردم
+ چویا خوبی
_ آره خوبم
یهو مشکی با عصبانیت پارس کرد چویا به صورت امیلیا که روپوشش رو برداشت نگاه کرد یهو یه چاقو برداشت و رفت سمتش سریع جلوش رو گرفتم چاقو از دستش افتاد
_ عوضی میکشمت میکشمت
+ چویا آروم باش چی شده
_این همونه همونی که نیکی رو کشت
بعد چویا به گریه افتاد
_ اون فقط ۵سالش بود
تفنگم رو در آوردم و به امیلیا شلیک کردم
چویا تو شوک رفت دو تا از دستیار هام جمعش کردن چویا رو بغل کردم و گفتم آروم باش عزیزم همه چیز تموم شد
ای لحظه ی ناب ازل🎧
آینه ی دیدار تو🎧
سر شکوه هر غزل 🎧
مظنون بی تکرار تو🎧
من از که گویم غیر تو🎧
در هرچه میبینم تویی🎧
در عین بی تکراری ات🎧
هر بار تو هر بار تو🎧
بخت است و کار عاشقی🎧
هر بار دارد قرعه ای 🎧
بر دشت بکوبید این زمان🎧
اینبار من🎧
اینبار تو ....
یهو یه پیام از طرف چویا دیدم
_ دازای کمک می خواهم
سریع رفتم سمت خونه ی چویا
مشکی پشت در نگران پارس میکرد
در رو با زور باز کردم دیدم امیلیا چویا رو داره میزنه داد زدم عوضی برو کنار
هولش دادم کنار چویا رو بلند کردم
+ چویا خوبی
_ آره خوبم
یهو مشکی با عصبانیت پارس کرد چویا به صورت امیلیا که روپوشش رو برداشت نگاه کرد یهو یه چاقو برداشت و رفت سمتش سریع جلوش رو گرفتم چاقو از دستش افتاد
_ عوضی میکشمت میکشمت
+ چویا آروم باش چی شده
_این همونه همونی که نیکی رو کشت
بعد چویا به گریه افتاد
_ اون فقط ۵سالش بود
تفنگم رو در آوردم و به امیلیا شلیک کردم
چویا تو شوک رفت دو تا از دستیار هام جمعش کردن چویا رو بغل کردم و گفتم آروم باش عزیزم همه چیز تموم شد
۴.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.