کازینو
#11
___ یه ماه بعد(شب ساعت ۱۲)
ا/ت: حدودا یه ماهه که اینجام و خب الان همه بهم اعتماد دارن
عمو بهم گفتش که امشب کار رو انجام بدم .
پرش زمانی به ساعت ۲نصفه شب:
ا/ت: بلاخره تمام خدمتکارا رفتنو بعضی ها هم که مثل من اینجا زندگی میکنن خوابیدن
ارباب هم که خواب بود
پس بهترین موقع الان بود
پاورچین خودمو به دفتر ارباب رسوندم چون قطعا بیشترین مدارک اونجاعه
وارد دفترش که شدم اول سراغ میز کارش رفتم روی میزش کلی ورقه بود بین اون همه ورقه نوشته های یه ورقه نظرمو جلب کرد
نوشته های برگه:
افراد مرده / روانی
کیم سومی : مرده
کانگ جیسو : مرده
پارک هه جین : روانی(تنها بازمانده)
جانگ لیلی : مرده
ا/ت: انقدر اسامی اسم های بالا بود که اصلا کپ کرده بودم ولی کانگ جیسو تنها بازمانده بین این جمع بود.
گوشیمو از جیبم در آوردم و از روی برگه عکس گرفتم
در کمدی که بالای سرم قرار داشته رو باز کردم که پرونده ای افتاد بیرون
با دیدن نام پرونده اشکی از گوشه چشمم ریخت باورم نمیشد این اسم پدرم بود میخواستم پرونده رو باز کنم که با حس سایه ای پشت سرم سرمو برگردوندم و با دو جفت چشم براق مشکی که بنظر عصبی بود مواجه شدم
یه لحظه فک کردم تو سیاهی چشماش غرق شدم!
چرا چشماش انقدر قشنگ بودن !
کههه......
******
ادامه دارد.....
___ یه ماه بعد(شب ساعت ۱۲)
ا/ت: حدودا یه ماهه که اینجام و خب الان همه بهم اعتماد دارن
عمو بهم گفتش که امشب کار رو انجام بدم .
پرش زمانی به ساعت ۲نصفه شب:
ا/ت: بلاخره تمام خدمتکارا رفتنو بعضی ها هم که مثل من اینجا زندگی میکنن خوابیدن
ارباب هم که خواب بود
پس بهترین موقع الان بود
پاورچین خودمو به دفتر ارباب رسوندم چون قطعا بیشترین مدارک اونجاعه
وارد دفترش که شدم اول سراغ میز کارش رفتم روی میزش کلی ورقه بود بین اون همه ورقه نوشته های یه ورقه نظرمو جلب کرد
نوشته های برگه:
افراد مرده / روانی
کیم سومی : مرده
کانگ جیسو : مرده
پارک هه جین : روانی(تنها بازمانده)
جانگ لیلی : مرده
ا/ت: انقدر اسامی اسم های بالا بود که اصلا کپ کرده بودم ولی کانگ جیسو تنها بازمانده بین این جمع بود.
گوشیمو از جیبم در آوردم و از روی برگه عکس گرفتم
در کمدی که بالای سرم قرار داشته رو باز کردم که پرونده ای افتاد بیرون
با دیدن نام پرونده اشکی از گوشه چشمم ریخت باورم نمیشد این اسم پدرم بود میخواستم پرونده رو باز کنم که با حس سایه ای پشت سرم سرمو برگردوندم و با دو جفت چشم براق مشکی که بنظر عصبی بود مواجه شدم
یه لحظه فک کردم تو سیاهی چشماش غرق شدم!
چرا چشماش انقدر قشنگ بودن !
کههه......
******
ادامه دارد.....
۴.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.