جلوی قلب رو نمیشه گرفت پارت 11
خلاصــــــه...
جولینا و شوگا رفتن کلی لباس خریدن و بستنی هم خوردن...(ادمین: هــــعی... جای ما هم که خالی نذاشتن...) وقتی داشتند میرفتند خونه، شوگا سوال عجیبی به ذهنش رسید... باخودش گفت "حالا بزار بپرسم"...
_میگما... جولینا
+بله شوگولی؟(ادمین: هـــــــوی... بهش بگو یونگی یا آقای مین... شوگولی فقط مخصوص آرمی هاست😂)
_تاحالا... خب... عاشق کسی شدی؟
+م... من؟ عا آره... ولی عشقم یه طرفه بود چون از نظر همه من یه دیوونم. پس هیچکس عاشقم نمیشه.
_پس یعنی منم دیوونم.
+چی؟
_هیچی ولش کن... اوه اون کیه؟ وایییی بوراست... خواهرمهههه الان مارو میبینهههه
+خب چیکار کنیم؟
_ببخشید جولینا ولی مجبورم... بعدش هر چقدر خواستی کتکم بزن ولی از دست بورا منو نجات بده.
+مگه میخواین چیک...
یهو شوگا جلوی جولینا رو گرفت(نکته: اینا پیاده اومدن) و شروع کرد بوسیدنش... قیافه ی جولینا دیدنی بود... چشماش گرد شده بود و فقط داشت به یونگی نگاه میکرد... یه لحظه با خودش گفت" شیرین ترین چیزیه که تو عمرم خوردم... "
بعدش چشماشو بست و با یونگی همکاری کرد. یونگی، اول شکه شد ولی بعد با خودش گفت"حتما داره نقش بازی میکنه... ولی لامصب لباش خیلی شیرین و نرمه... قشنگ انگار داری ژله با طعم توت فرنگی میخوری... "
یه ثانیه شوگا از جولینا جداشو و آروم گفت
_خوبه... همین فرمون بریم جلو ول میکنه میره.
و دوباره اومد سمت جولینا و بوسیدش...
+این... این... اولین بوسم بود...
_متأسفم که خرابش کردم...
+نه نه نه... نمیخواد عذر خواهی کنی شوگولی... میتونم درکت کنم... چون خودمم یه برادر دارم که اسمش تهیونگه. البته ما ناتنی هستیم چون اونو از پرورشگاه اوردن و اونم توی 16 سالگیش فهمید بچه ی این خانواده نیست و رفت دنبال خانواده واقعیش. فهمید فامیلش کیمه. کیم تهیونگ.
_اوم جالبه... میگما جولینا... نامحسوس نگاه کن ببین بورا رفت؟
+عا بله رفت.
_خوبه...*زانو میزنه جلوی جولینا*خیلی خب... حالا هرچی میخوای کتکم بزنی، بزن.
+چ... چی؟
_گفتم منو بزن... من خیلی بی رحم و احمقم. اولین بوستو با مردی که هیچ علاقه ای بهش نداری شروع کردی. پس حق من اینه که زیر مشت و لگد های تو جون بدم.(خدا نکنه عهههه)
+چی میگید؟*خودشم زانو میزنه و روبروی شوگا قرار میگیره*خب... قرار نبود هیچوقت این حرفو بزنم ولی... نمیتونم بزارم که توی دلم بمونه... من... خب چجوری بگم... در نگاه اول عاشق فردی خاص شدم! میخوام ازتون درخواست کنم که بهم کمک کنید چجوری بهش احساسمو بگم.
_وا... واقعا؟*خوشحال... اما در ظاهر*
+آره... اون خیلی جذابه... میخوام حداقل این یکیو عاشق خودم بکنم.
_خیلی خب...*بلند میشه و دستای جولینا رو میگیره*ببین... اول مطمئن شو عاشق فرد درستی شدی... مطمئنی؟
+عا بله... اون یه فرشتس.
_خب خیلی ساده... برو بهش بگو..."من در نگاه اول عاشقت شدم آقای فلانی"
+همین؟
_اوهوم
+خب پس این که راحته... میشه همین الان انجامش داد...
_اوهوم... وایسا ببینم چی؟ الان؟ مگه اینجاس؟
+اوهوم... دقیقا جلوی روم وایساده.
یونگی سرشو برگردوند تا پشت سرشو ببینه و وقتی خواست سرشو بر گردونه با حرکت جولینا شکه شد...
جولینا دستاشو دور صورت یونگی قاب کرد و چشماشو بست و روی نوک پاهاش وایساد و یه بوسه به لب یونگی زد و بلافاصله جدا شد.
+خ... خب... "من در نگاه اول عاشقت شدم آقای مین!"
جولینا و شوگا رفتن کلی لباس خریدن و بستنی هم خوردن...(ادمین: هــــعی... جای ما هم که خالی نذاشتن...) وقتی داشتند میرفتند خونه، شوگا سوال عجیبی به ذهنش رسید... باخودش گفت "حالا بزار بپرسم"...
_میگما... جولینا
+بله شوگولی؟(ادمین: هـــــــوی... بهش بگو یونگی یا آقای مین... شوگولی فقط مخصوص آرمی هاست😂)
_تاحالا... خب... عاشق کسی شدی؟
+م... من؟ عا آره... ولی عشقم یه طرفه بود چون از نظر همه من یه دیوونم. پس هیچکس عاشقم نمیشه.
_پس یعنی منم دیوونم.
+چی؟
_هیچی ولش کن... اوه اون کیه؟ وایییی بوراست... خواهرمهههه الان مارو میبینهههه
+خب چیکار کنیم؟
_ببخشید جولینا ولی مجبورم... بعدش هر چقدر خواستی کتکم بزن ولی از دست بورا منو نجات بده.
+مگه میخواین چیک...
یهو شوگا جلوی جولینا رو گرفت(نکته: اینا پیاده اومدن) و شروع کرد بوسیدنش... قیافه ی جولینا دیدنی بود... چشماش گرد شده بود و فقط داشت به یونگی نگاه میکرد... یه لحظه با خودش گفت" شیرین ترین چیزیه که تو عمرم خوردم... "
بعدش چشماشو بست و با یونگی همکاری کرد. یونگی، اول شکه شد ولی بعد با خودش گفت"حتما داره نقش بازی میکنه... ولی لامصب لباش خیلی شیرین و نرمه... قشنگ انگار داری ژله با طعم توت فرنگی میخوری... "
یه ثانیه شوگا از جولینا جداشو و آروم گفت
_خوبه... همین فرمون بریم جلو ول میکنه میره.
و دوباره اومد سمت جولینا و بوسیدش...
+این... این... اولین بوسم بود...
_متأسفم که خرابش کردم...
+نه نه نه... نمیخواد عذر خواهی کنی شوگولی... میتونم درکت کنم... چون خودمم یه برادر دارم که اسمش تهیونگه. البته ما ناتنی هستیم چون اونو از پرورشگاه اوردن و اونم توی 16 سالگیش فهمید بچه ی این خانواده نیست و رفت دنبال خانواده واقعیش. فهمید فامیلش کیمه. کیم تهیونگ.
_اوم جالبه... میگما جولینا... نامحسوس نگاه کن ببین بورا رفت؟
+عا بله رفت.
_خوبه...*زانو میزنه جلوی جولینا*خیلی خب... حالا هرچی میخوای کتکم بزنی، بزن.
+چ... چی؟
_گفتم منو بزن... من خیلی بی رحم و احمقم. اولین بوستو با مردی که هیچ علاقه ای بهش نداری شروع کردی. پس حق من اینه که زیر مشت و لگد های تو جون بدم.(خدا نکنه عهههه)
+چی میگید؟*خودشم زانو میزنه و روبروی شوگا قرار میگیره*خب... قرار نبود هیچوقت این حرفو بزنم ولی... نمیتونم بزارم که توی دلم بمونه... من... خب چجوری بگم... در نگاه اول عاشق فردی خاص شدم! میخوام ازتون درخواست کنم که بهم کمک کنید چجوری بهش احساسمو بگم.
_وا... واقعا؟*خوشحال... اما در ظاهر*
+آره... اون خیلی جذابه... میخوام حداقل این یکیو عاشق خودم بکنم.
_خیلی خب...*بلند میشه و دستای جولینا رو میگیره*ببین... اول مطمئن شو عاشق فرد درستی شدی... مطمئنی؟
+عا بله... اون یه فرشتس.
_خب خیلی ساده... برو بهش بگو..."من در نگاه اول عاشقت شدم آقای فلانی"
+همین؟
_اوهوم
+خب پس این که راحته... میشه همین الان انجامش داد...
_اوهوم... وایسا ببینم چی؟ الان؟ مگه اینجاس؟
+اوهوم... دقیقا جلوی روم وایساده.
یونگی سرشو برگردوند تا پشت سرشو ببینه و وقتی خواست سرشو بر گردونه با حرکت جولینا شکه شد...
جولینا دستاشو دور صورت یونگی قاب کرد و چشماشو بست و روی نوک پاهاش وایساد و یه بوسه به لب یونگی زد و بلافاصله جدا شد.
+خ... خب... "من در نگاه اول عاشقت شدم آقای مین!"
۷.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.