street dancer p¹⁷
پسرک با ذوق و اشتیاق صورتش رو به صورت دخترک نزدیک کرد و خواست بکیصتش که یهو...
در واشد و یه الکس دوید و دوید تو اتاق🗿
الکس:ع...عام..جیمین..[مضترب/عصبی]
جیمین:ب.بله...چرا در نمیزنی اخه؟
الکس:مگه اتاق توعه..؟اتاق لیدی شینه..برو کنار تا این فرشته کوچولو رو بلند کنم..
جیمین:بهش نگو لیدی شین!
الکس:هعی...باشه بهش میگم لیدی کام..چطوره؟[فامیلی الکسه]
جیمین:بس کن..![حرص/مشت کردن دستاش]
الکس:ببینم..اصلا چرا تو حرص میخوری اخه؟وایسا..نکنه.
[پوزخند]
جیمین:حتی فکرشم نکن..من بهش حسی ندارم...!
الکس:معلومه..
ات:پدصگا میزارین بکپم یا نههههههه...![خواب آلود]
الکس:اِوا..لیدی...پوزش..تازه..بلند شو بیب..میخوایم بریم صبحونه بخوریم و لمروز ببرم بگردونمت..
ات:چ..چی.؟
جیمین:ات..بلند شو..اِم..بیا بریم صبحونه بخوریم..
ات:ب..باشه..
جیمین:بجنب..!
الکس:هی..ات..عزیزم بیا بریم..
ات:اوم..باشه..
_الکس و ات رفتن پایین تا صبحونه بخورن
《جیمین》
سپچسجثحسمجسحسنطتجیپطکسکجطتهیجثحثجثخثجثخثجوطمطتطجسوسممک
خو خدااااااا خداااااا خدااااااااااااااااااااا
_ظهر
ات:اجوما..این چه بویه..؟
اجوما:دارم ناهار درست میکنم
ات:اوم..چی؟
اجوما:پیتزا خونگی...!
ات:اِ..چه جالبببب....اوم...؟
_ات درحال کردن فکر های شوم است
ات:عالیه...ها ها ها ها ها
_دوساعت بعد_
جیمین:هعی..مردم از گشنگی..اوم..پیتزا..
_کمی خورد از پیتزا
جیمین:عالیههه....
ات:ج..جیمن..اینو نگاه کن..پیتزا مخصوص خودتتتهههه
جیمین:هن..؟!
_جیمین با پیتزایی که دوتا پیتزا کوچیک به جای لپ های گندش و چشم هاش پپرونی بود مواجه شد..
ات:دا دا دا..اینم پارک جیمین کیوت.
جیمین:این منم؟از دید تو..؟
ات:ارهههععع...لپات خیلی نرمه..دلم میخواد گازش بگیرمممممم..
جیمین:..[متعجب]
ات:اِم..چرا من گورمو گم نمیکنم برم غذامو بخورم؟
جیمین:من از کجا بدونم؟
ات:ب..بیخیالش.ب..بیا بریم...ها...ها..ها
_ات داشت میرفت که یهو..
خمارییی🪭🪭
دلم سوخت گزاشتم
در واشد و یه الکس دوید و دوید تو اتاق🗿
الکس:ع...عام..جیمین..[مضترب/عصبی]
جیمین:ب.بله...چرا در نمیزنی اخه؟
الکس:مگه اتاق توعه..؟اتاق لیدی شینه..برو کنار تا این فرشته کوچولو رو بلند کنم..
جیمین:بهش نگو لیدی شین!
الکس:هعی...باشه بهش میگم لیدی کام..چطوره؟[فامیلی الکسه]
جیمین:بس کن..![حرص/مشت کردن دستاش]
الکس:ببینم..اصلا چرا تو حرص میخوری اخه؟وایسا..نکنه.
[پوزخند]
جیمین:حتی فکرشم نکن..من بهش حسی ندارم...!
الکس:معلومه..
ات:پدصگا میزارین بکپم یا نههههههه...![خواب آلود]
الکس:اِوا..لیدی...پوزش..تازه..بلند شو بیب..میخوایم بریم صبحونه بخوریم و لمروز ببرم بگردونمت..
ات:چ..چی.؟
جیمین:ات..بلند شو..اِم..بیا بریم صبحونه بخوریم..
ات:ب..باشه..
جیمین:بجنب..!
الکس:هی..ات..عزیزم بیا بریم..
ات:اوم..باشه..
_الکس و ات رفتن پایین تا صبحونه بخورن
《جیمین》
سپچسجثحسمجسحسنطتجیپطکسکجطتهیجثحثجثخثجثخثجوطمطتطجسوسممک
خو خدااااااا خداااااا خدااااااااااااااااااااا
_ظهر
ات:اجوما..این چه بویه..؟
اجوما:دارم ناهار درست میکنم
ات:اوم..چی؟
اجوما:پیتزا خونگی...!
ات:اِ..چه جالبببب....اوم...؟
_ات درحال کردن فکر های شوم است
ات:عالیه...ها ها ها ها ها
_دوساعت بعد_
جیمین:هعی..مردم از گشنگی..اوم..پیتزا..
_کمی خورد از پیتزا
جیمین:عالیههه....
ات:ج..جیمن..اینو نگاه کن..پیتزا مخصوص خودتتتهههه
جیمین:هن..؟!
_جیمین با پیتزایی که دوتا پیتزا کوچیک به جای لپ های گندش و چشم هاش پپرونی بود مواجه شد..
ات:دا دا دا..اینم پارک جیمین کیوت.
جیمین:این منم؟از دید تو..؟
ات:ارهههععع...لپات خیلی نرمه..دلم میخواد گازش بگیرمممممم..
جیمین:..[متعجب]
ات:اِم..چرا من گورمو گم نمیکنم برم غذامو بخورم؟
جیمین:من از کجا بدونم؟
ات:ب..بیخیالش.ب..بیا بریم...ها...ها..ها
_ات داشت میرفت که یهو..
خمارییی🪭🪭
دلم سوخت گزاشتم
۱۴.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.