پارت ۲:)
شوگا: دیدین گفتم سگ اخلاقه دیدین
نامجون:عهههه شوگا کافیه
شوگا:باشهههه
ا/ت:اصلا نمیخواستم باهاشون حرف بزنم. ازشون خوشم نمیومد. ا/ن هم ک که هیچ داره باهاشون رفیق میشه ایششششش چندش🗿💔
بعد کلاس بچه ها تصمیم گرفتن برن کافه ا/ن منم مجبور کرد ک برم.
رفتیم کافه نشستم کنار پنجره و داشتم بیرون رو نگاه میکردم. ا/ن هم کنار من نشسته بود و گرم حرف زدن با پسرا بود.خیلی ساکت بودم انگار همون دختر نبودم که چن ساعت پیش داشتم با پسرا دعوا میکردم
از دید جونگ کوک:خیلی ساکت بود کنار پنجره هم که نشسته بود داشت بیرونو نگاه میکرد از وقتی هم که اومدیک کافه یه کلمه هم حرف نزده. فقط یدونه بابل تی سفارش داده😐کمی نگرانش شدم و با آرنجم زدم تو کلیه تهیونگ
ته ته:آخخخخ چته چرا اینجوری میکنی
جی کی:یه نگا بکن به ا/ت خیلی ساکته
ته ته:اره شاید خجالت میکشه حرف بزنه
جونگ کوک:اهم خانوم ا/ت؟
ا/ت؟
ا/ت؟
ا/ن:ا/ت با توعن اخه چرا جواب نمیدی؟
از زبان ا/ت:صدای ا/ن منو ب خودم آورد
ب.. بل.. بله؟
جونگ کوک:یه ساعته صدات میکنم چرا جواب نمیدی
ا/ت: ببخشید نشنیدم... ینی حواسم نبود😅🙂
ته ته:چیزی شده؟ چرا ساکتی؟
ا/ت :مهم نی خوبم
ته ته:اگه خوبی پس حرف بزن کمی بشناسیمت
ا/ت:باشه
از زبان ا/ت:خب منم به جمع اونا ملحق شدم چ باهاشون حرف زدم و خندیدم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ا/ت:چن روزی از اون روز که پسرارو شناخته بودیم گذشته بود. هرروز همدیگه رو میدیدیم. ولی من بازم کمی باهاشون سرد رفتار میکردم. آخه خیلی دیر با یه نفر گرم میگیرم و زود صمیمی نمیشم.پسرا هرروز مهربون تر از دیروز باهمون رفتار میکردن. حتی جین بهمون میگفت دختر بچه های منین.بقیه پسرا هم که انگار آبجی کوچیکشون شده بودیم. خیلی خوب باهامون رفتار میکرد.
ا/ت:هعییی از گشنگی مردم. ا/ن هم ک رفته بیرون. باید خودم پاشم یه چیزی درست کنم بخورم. هعییییی خدایا چی میشد ی دستگاه غذا درست کن اختراع میکردن. ت همین فکرا بودم که دیدم گوشیم زنگ میخوره.
ناشناس بود
ا/ت :بله؟
جیمین:چطوری خانوم بد اخلاق
ا/ت:شما؟
جیمین:همونی که خیلی کیوت و با نمکه. جیمینم
ا/ت:عاهااا... تویی... شمارمو از کجا پیدا کردی
جیمین:بالاخره رفیقیم بایدم شمارتو داشته باشم.کجایی؟
ا/ت:خونه چطو؟
جیمین:حاضر شو اومدم ببریم بیرون
ا/ت:جااااننن؟
جیمین: همینکه گفتم حاضر شو اومدم. حرف اضافی هم نباشه زنگ زدم دم در باش.
ا/ت:باشه
ا/ت:خیلی تعجب کرده بودم ک جیمین بم زنگ زد گفت حاضر شم بریم بیرون.
جیمین:خب از اینکه ا/ت انقد باهامون سرد برخورد میکرد هممون ناراحت بودیم تصمیم گرفتیم ک من ببرمش بیرون و باهاش حرف بزنم که شاید انقدر سرد برخورد نکنه باهامون. ده دیقه بعد بهش زنگ زدم اونم اومد پایین و سوار ماشین شد و رفتیم
نامجون:عهههه شوگا کافیه
شوگا:باشهههه
ا/ت:اصلا نمیخواستم باهاشون حرف بزنم. ازشون خوشم نمیومد. ا/ن هم ک که هیچ داره باهاشون رفیق میشه ایششششش چندش🗿💔
بعد کلاس بچه ها تصمیم گرفتن برن کافه ا/ن منم مجبور کرد ک برم.
رفتیم کافه نشستم کنار پنجره و داشتم بیرون رو نگاه میکردم. ا/ن هم کنار من نشسته بود و گرم حرف زدن با پسرا بود.خیلی ساکت بودم انگار همون دختر نبودم که چن ساعت پیش داشتم با پسرا دعوا میکردم
از دید جونگ کوک:خیلی ساکت بود کنار پنجره هم که نشسته بود داشت بیرونو نگاه میکرد از وقتی هم که اومدیک کافه یه کلمه هم حرف نزده. فقط یدونه بابل تی سفارش داده😐کمی نگرانش شدم و با آرنجم زدم تو کلیه تهیونگ
ته ته:آخخخخ چته چرا اینجوری میکنی
جی کی:یه نگا بکن به ا/ت خیلی ساکته
ته ته:اره شاید خجالت میکشه حرف بزنه
جونگ کوک:اهم خانوم ا/ت؟
ا/ت؟
ا/ت؟
ا/ن:ا/ت با توعن اخه چرا جواب نمیدی؟
از زبان ا/ت:صدای ا/ن منو ب خودم آورد
ب.. بل.. بله؟
جونگ کوک:یه ساعته صدات میکنم چرا جواب نمیدی
ا/ت: ببخشید نشنیدم... ینی حواسم نبود😅🙂
ته ته:چیزی شده؟ چرا ساکتی؟
ا/ت :مهم نی خوبم
ته ته:اگه خوبی پس حرف بزن کمی بشناسیمت
ا/ت:باشه
از زبان ا/ت:خب منم به جمع اونا ملحق شدم چ باهاشون حرف زدم و خندیدم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ا/ت:چن روزی از اون روز که پسرارو شناخته بودیم گذشته بود. هرروز همدیگه رو میدیدیم. ولی من بازم کمی باهاشون سرد رفتار میکردم. آخه خیلی دیر با یه نفر گرم میگیرم و زود صمیمی نمیشم.پسرا هرروز مهربون تر از دیروز باهمون رفتار میکردن. حتی جین بهمون میگفت دختر بچه های منین.بقیه پسرا هم که انگار آبجی کوچیکشون شده بودیم. خیلی خوب باهامون رفتار میکرد.
ا/ت:هعییی از گشنگی مردم. ا/ن هم ک رفته بیرون. باید خودم پاشم یه چیزی درست کنم بخورم. هعییییی خدایا چی میشد ی دستگاه غذا درست کن اختراع میکردن. ت همین فکرا بودم که دیدم گوشیم زنگ میخوره.
ناشناس بود
ا/ت :بله؟
جیمین:چطوری خانوم بد اخلاق
ا/ت:شما؟
جیمین:همونی که خیلی کیوت و با نمکه. جیمینم
ا/ت:عاهااا... تویی... شمارمو از کجا پیدا کردی
جیمین:بالاخره رفیقیم بایدم شمارتو داشته باشم.کجایی؟
ا/ت:خونه چطو؟
جیمین:حاضر شو اومدم ببریم بیرون
ا/ت:جااااننن؟
جیمین: همینکه گفتم حاضر شو اومدم. حرف اضافی هم نباشه زنگ زدم دم در باش.
ا/ت:باشه
ا/ت:خیلی تعجب کرده بودم ک جیمین بم زنگ زد گفت حاضر شم بریم بیرون.
جیمین:خب از اینکه ا/ت انقد باهامون سرد برخورد میکرد هممون ناراحت بودیم تصمیم گرفتیم ک من ببرمش بیرون و باهاش حرف بزنم که شاید انقدر سرد برخورد نکنه باهامون. ده دیقه بعد بهش زنگ زدم اونم اومد پایین و سوار ماشین شد و رفتیم
۳۹.۴k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.