(افروتیته من)
پارت: ۱
اروم اروم چشم هاشو باز کرد دیدش تار بود ولی با چندبار پلک زدن تونست دیدشون واضح کنه.... اون کجا بود جایی که درش بود برای پسرک نا اشنا بود.... همه چیز براش مبهم بود
یک دفه همه ی اتفاقات مثل فیلمی با سرعت بالا از ذهنش گذر کردن
اون داشت برای دیدن ماهی های کم یاب زیبا به سطح دریا میرفت ولی قایقی که از اون منطقه گذر میکرد بهش برخورد میکنه و پسرک بیهوش میشه و موج های دریا اون رو به سمت ساحل میبرن
و حالا اون اینجاس روی خشکی جایی که نباید هیچ وقت نزدیکش میشد چه برسه به اینکه بخاد روش باشه
صدایی توجهشو جلب کرد «چیلیک چیلیک» به کنارش نگاهی کرد موجود دوپایی رو دید که داره با یه ماسماسک یه کاری میکنه
؟؟ :هی ببینید این چیه؟
؟؟ :پری دریایی
؟؟ :نه فکر نکنم
؟؟ :چرا پری دریاییه
؟؟ :ایول چه باحاله
؟؟ :مامان اون چیه
؟؟ :نمیدونم پسرم ولی نزدیکش نشو
؟؟ :هی زود باش ازش فیلم بگیر
؟؟ :حتمی فیلمش کلی لایک میخوره
صدا ها همین جور زیاد تر زیاد تر میشدن پسرک از هیچی خبر نداشت و فقط با ترس و دلشوره به کسانی که اون ماسماسک ها رو به طرف گرفته بودن نگاه میکرد
تمام عزمش رو جمع کرد کرد و خودشو انداخت توی اب و هرچه تمام تر بال هاشو تکون داد و از ساحل دور شد
دو روز بعد....
اخبار:حدوده دوروز پیش موجودی در ساحل سئول رویت شده که قوقا به پا کرده و پلیس ساحل رو برای تحقیقات بسه است هنوز هیچ سرنخی از این موجود بال دار پیدا نشده......
فردای ان روز...
از زبان یونجو
چند تا برگه زیر بغلم زده بودم و مثل جت سریع راه میرفتم سرم پایین بودو جلومو نمیدیدم تا اینکه به کسی برخورد کردم ، بدون اینکه سرم رو بالا بگیرم برگه هام رو جمع کردم و دویدم.
تا دیر نشده به اتاق کاراگاه برسم
دره اتاقو باز کردمو پریدم تو اتاق دستامو رو زانوهام گذاشتم تا نفس بگیرم و صورتم قرمز شده بودم
وقتی نفسم جا اومد صاف شدمو به سمت مبل های دفتر رفتم خودمو روشون پرت کردم برگه هارو گذاشتم رو میزه رئیس و منتظر موندم تا خودشونم تشریف فرما بشن.....
اروم اروم چشم هاشو باز کرد دیدش تار بود ولی با چندبار پلک زدن تونست دیدشون واضح کنه.... اون کجا بود جایی که درش بود برای پسرک نا اشنا بود.... همه چیز براش مبهم بود
یک دفه همه ی اتفاقات مثل فیلمی با سرعت بالا از ذهنش گذر کردن
اون داشت برای دیدن ماهی های کم یاب زیبا به سطح دریا میرفت ولی قایقی که از اون منطقه گذر میکرد بهش برخورد میکنه و پسرک بیهوش میشه و موج های دریا اون رو به سمت ساحل میبرن
و حالا اون اینجاس روی خشکی جایی که نباید هیچ وقت نزدیکش میشد چه برسه به اینکه بخاد روش باشه
صدایی توجهشو جلب کرد «چیلیک چیلیک» به کنارش نگاهی کرد موجود دوپایی رو دید که داره با یه ماسماسک یه کاری میکنه
؟؟ :هی ببینید این چیه؟
؟؟ :پری دریایی
؟؟ :نه فکر نکنم
؟؟ :چرا پری دریاییه
؟؟ :ایول چه باحاله
؟؟ :مامان اون چیه
؟؟ :نمیدونم پسرم ولی نزدیکش نشو
؟؟ :هی زود باش ازش فیلم بگیر
؟؟ :حتمی فیلمش کلی لایک میخوره
صدا ها همین جور زیاد تر زیاد تر میشدن پسرک از هیچی خبر نداشت و فقط با ترس و دلشوره به کسانی که اون ماسماسک ها رو به طرف گرفته بودن نگاه میکرد
تمام عزمش رو جمع کرد کرد و خودشو انداخت توی اب و هرچه تمام تر بال هاشو تکون داد و از ساحل دور شد
دو روز بعد....
اخبار:حدوده دوروز پیش موجودی در ساحل سئول رویت شده که قوقا به پا کرده و پلیس ساحل رو برای تحقیقات بسه است هنوز هیچ سرنخی از این موجود بال دار پیدا نشده......
فردای ان روز...
از زبان یونجو
چند تا برگه زیر بغلم زده بودم و مثل جت سریع راه میرفتم سرم پایین بودو جلومو نمیدیدم تا اینکه به کسی برخورد کردم ، بدون اینکه سرم رو بالا بگیرم برگه هام رو جمع کردم و دویدم.
تا دیر نشده به اتاق کاراگاه برسم
دره اتاقو باز کردمو پریدم تو اتاق دستامو رو زانوهام گذاشتم تا نفس بگیرم و صورتم قرمز شده بودم
وقتی نفسم جا اومد صاف شدمو به سمت مبل های دفتر رفتم خودمو روشون پرت کردم برگه هارو گذاشتم رو میزه رئیس و منتظر موندم تا خودشونم تشریف فرما بشن.....
۶.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.