دیدار با شوالیه ماه
دیدار با شوالیه ماه
بخش اول
سونیک💙
یک روز آفتابی دیگه بود، با شور و اشتیاق آماده کار شدم. باید کلی نامه تحویل میدادم پس رفتم اداره پست و بعد از سلام و احوالپرسی همگی رفتیم سرکار.
همین طور که نامه ها رو تحویل میدادم حین کارم به کافه موردعلاقه ام رفتم کافه رز، تا یکم استراحت کنم. ایمی با شور و هیجان اومد کنارم و پرسید: همون همیشگی؟
منم گفتم آره.
خیلی باذوق رفت تا سفارشم رو بیاره از دست این ایمی. ایمی سفارشم رو آورد روبروم نشست.
خب ناگفته نماند که همیشه تو کافه ایمی یا همه جای شهر درباره یک شایعه هروز صبح گفته میشد.
طبق افسانه ها و شایعات در جنگل(سبز) کسی زندگی میکنه که همه به اون لقب شوالیه ماه رو دادن، چرا؟ خب به خاطر اینکه اون تو سیاهی شب مخفی میشه که کسی اون رو نبینه و هرکی که وارد حریمش بشه رو بیرون کنه. یکم گستاخی نیست؟!
به هر حال تو جنگل یه عمارت زیبا وجود داره که طبق گفته ها اون خونه شوالیه ماهه.
خیلی از مردم سعی کردن که وارد جنگل بشن ولی هروقت که از اونجا میومدن با ترس و وحشت میومدن و میگفتن که اون خیلی وحشتناک بود.
ولی همیشه کنجکاو بودم که اونو از نزدیک ببینم.
تو افکارم بودم که یهو ایمی گفت: از دست این شوالیه ماه انگار که جنگل مال اونه...سونیک، سونیک! لطفا به این فکر نکن که بخوای بری جنگل که اونو پیدا کنی
سونیک: نه نگران نباش ایمی کار احمقانهای نمیکنم
ایمی: امیدوارم
ببخشید بچه ها یه مشکل پیش اومد💔
مایل به پارت بعدی هستید؟😇🌟
بخش اول
سونیک💙
یک روز آفتابی دیگه بود، با شور و اشتیاق آماده کار شدم. باید کلی نامه تحویل میدادم پس رفتم اداره پست و بعد از سلام و احوالپرسی همگی رفتیم سرکار.
همین طور که نامه ها رو تحویل میدادم حین کارم به کافه موردعلاقه ام رفتم کافه رز، تا یکم استراحت کنم. ایمی با شور و هیجان اومد کنارم و پرسید: همون همیشگی؟
منم گفتم آره.
خیلی باذوق رفت تا سفارشم رو بیاره از دست این ایمی. ایمی سفارشم رو آورد روبروم نشست.
خب ناگفته نماند که همیشه تو کافه ایمی یا همه جای شهر درباره یک شایعه هروز صبح گفته میشد.
طبق افسانه ها و شایعات در جنگل(سبز) کسی زندگی میکنه که همه به اون لقب شوالیه ماه رو دادن، چرا؟ خب به خاطر اینکه اون تو سیاهی شب مخفی میشه که کسی اون رو نبینه و هرکی که وارد حریمش بشه رو بیرون کنه. یکم گستاخی نیست؟!
به هر حال تو جنگل یه عمارت زیبا وجود داره که طبق گفته ها اون خونه شوالیه ماهه.
خیلی از مردم سعی کردن که وارد جنگل بشن ولی هروقت که از اونجا میومدن با ترس و وحشت میومدن و میگفتن که اون خیلی وحشتناک بود.
ولی همیشه کنجکاو بودم که اونو از نزدیک ببینم.
تو افکارم بودم که یهو ایمی گفت: از دست این شوالیه ماه انگار که جنگل مال اونه...سونیک، سونیک! لطفا به این فکر نکن که بخوای بری جنگل که اونو پیدا کنی
سونیک: نه نگران نباش ایمی کار احمقانهای نمیکنم
ایمی: امیدوارم
ببخشید بچه ها یه مشکل پیش اومد💔
مایل به پارت بعدی هستید؟😇🌟
۲.۳k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.