فیک شوگا ( عشق ممنوعه ی من ) پارت 17
(فردا)
زنگ ورزش بود و رفتم توی جایی که پسرا لباساشونو عوض میکنن تا شوگا رو پیدا کنم همینطور گشتم تا پیداش کردم یه شرتک پاش بود ولی لباس تنش نبود شکه شده بودم خیلی بدن خوبی داشت 6 پک کامل داشت خوش بحال دوست دخترش حتما دوست دختر پسر به این خوشگلی رو روی هوا میزنن
یهو چشم تو چشم شدیم با تعجب و غرور اومد سمتم و جلوم وایساد و تیشرتشو تنش کرد و گفت:چیه چی میخوای توی سالن پرو مردانه؟ با عصبانیت و جدیت گفتم:شماره منو از کجا اوردی ؟ گفت:چ اهمیتی داره از یه جایی اوردمش دیگ با کلافگی یه پوفی کردم و خواستم برم که ارجمو گرفت و گفت:باسو حرف زدی؟ برگشتم سمتش و گفتم:اره گفت که یه فرصت دیگه بهش میده الان جونگ وو کجاست؟ گفت:امروزم نیومد اما اگه بهش بگم که سو بخشیدتش برمیگرده گفتم:اوکی گفت: خیله خب تو برو دیگ از اینجا گفتم:خواهش میکنم کاری نکردم انجام وظیفه بود:/ با غرور گفت:الان واقعا میخوای بهت بگم ممنون؟یا ازت تشکر کنم؟ من اینجوری نیستم دستور دادم توهم قبول کردی همین گفم:من نوکر تو نیستم لنتی که هر غلطی خواستی باهام بکنی اینم فعه اول و اخرم شد بعد رفتم بیرون که برم پیش سو
(3ماه بعد)
حدود دو هفته بدو که شوگا غایب بود تا حالا سه چهارروزشو دیده بودم اما 2هفتشو نه وقتی زنگ خورد سو به من گفت:ا/ت میشه ازت یه خواهشی کنم؟
گفتم:بله میتونید(لبخند رو به خنده)
گفت:میدونی جونگ وو یه چند روزه حالش اصلا خوب نیست بهمم چیزی نمیگه میذئنی که خیلی فضولم میخوام ببینم چش شده میتونم این زنگی برم پیشش؟
گفتم: شما دوتا باهم خوب باشید هر زنگ برو پیشش
گفت:مرسی عزیزم و رفت
رفتم سمت دوستای شوگا و سلام کردمو پرسیدم:ببخشید چرا شوگا 2 هفته نیومده
یکیشون با حالت پریشونی و عصبی گفت:تو چکارشی که میپرسی اصلا به تو چه
خواستم چیزی بگم که اون یکی دوست شوگا که صبور تر به نظر میرسید گفت :کانگ جون اروم باش فقط یه سوال پرسید و روبه من گفت:شوگا مادر پدرشو یکی از اعضای مافیا ترور کرده و الان توی خونشون مراسم ختمه با چیزی که گفت شوکه شدم و سزم گیج میرفت گفتم:باشه ممنون و رفتم.......
منتظر پارت بعدی باشید:)
زنگ ورزش بود و رفتم توی جایی که پسرا لباساشونو عوض میکنن تا شوگا رو پیدا کنم همینطور گشتم تا پیداش کردم یه شرتک پاش بود ولی لباس تنش نبود شکه شده بودم خیلی بدن خوبی داشت 6 پک کامل داشت خوش بحال دوست دخترش حتما دوست دختر پسر به این خوشگلی رو روی هوا میزنن
یهو چشم تو چشم شدیم با تعجب و غرور اومد سمتم و جلوم وایساد و تیشرتشو تنش کرد و گفت:چیه چی میخوای توی سالن پرو مردانه؟ با عصبانیت و جدیت گفتم:شماره منو از کجا اوردی ؟ گفت:چ اهمیتی داره از یه جایی اوردمش دیگ با کلافگی یه پوفی کردم و خواستم برم که ارجمو گرفت و گفت:باسو حرف زدی؟ برگشتم سمتش و گفتم:اره گفت که یه فرصت دیگه بهش میده الان جونگ وو کجاست؟ گفت:امروزم نیومد اما اگه بهش بگم که سو بخشیدتش برمیگرده گفتم:اوکی گفت: خیله خب تو برو دیگ از اینجا گفتم:خواهش میکنم کاری نکردم انجام وظیفه بود:/ با غرور گفت:الان واقعا میخوای بهت بگم ممنون؟یا ازت تشکر کنم؟ من اینجوری نیستم دستور دادم توهم قبول کردی همین گفم:من نوکر تو نیستم لنتی که هر غلطی خواستی باهام بکنی اینم فعه اول و اخرم شد بعد رفتم بیرون که برم پیش سو
(3ماه بعد)
حدود دو هفته بدو که شوگا غایب بود تا حالا سه چهارروزشو دیده بودم اما 2هفتشو نه وقتی زنگ خورد سو به من گفت:ا/ت میشه ازت یه خواهشی کنم؟
گفتم:بله میتونید(لبخند رو به خنده)
گفت:میدونی جونگ وو یه چند روزه حالش اصلا خوب نیست بهمم چیزی نمیگه میذئنی که خیلی فضولم میخوام ببینم چش شده میتونم این زنگی برم پیشش؟
گفتم: شما دوتا باهم خوب باشید هر زنگ برو پیشش
گفت:مرسی عزیزم و رفت
رفتم سمت دوستای شوگا و سلام کردمو پرسیدم:ببخشید چرا شوگا 2 هفته نیومده
یکیشون با حالت پریشونی و عصبی گفت:تو چکارشی که میپرسی اصلا به تو چه
خواستم چیزی بگم که اون یکی دوست شوگا که صبور تر به نظر میرسید گفت :کانگ جون اروم باش فقط یه سوال پرسید و روبه من گفت:شوگا مادر پدرشو یکی از اعضای مافیا ترور کرده و الان توی خونشون مراسم ختمه با چیزی که گفت شوکه شدم و سزم گیج میرفت گفتم:باشه ممنون و رفتم.......
منتظر پارت بعدی باشید:)
۹۵۴
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.