part: 46
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو انالی"
این دادشمون عاشق شده کنترش از دستمون در رفته...
هانا: اون وقت به تو چه؟!
کوک: غلط کرده ، روت دست بلند کردهه...جرعت داره یبار دیگه بگه بالا چشمت ابروعهع تا جنازشو برا خانوادش بفرستم..
هانا: خدایا این کدوم دیوونه اییه؟!
انا: اوه....چییزه جونگکوک ....
کوک: هووم؟
ته: یه لحظه بیا
جونگکوک به طرف جونگکوک امد
تهیونگ اروم کنار گوشش گفت :
_ داداش داری گند میزنی یکم اروم تر
نبابا کی به کی میگه اروم تر
جونگکوک برگشت سر جاش
که رو به تهیونگ گفتم:
_ تو الان خیلی ارومی که اونو نصیحت میکنی؟
یجور نگام کرد که کاملا خفه شدم
هانا: ببخشید مزاحم شدم.....من دیگه رف زحمت میکنم
کوک: چی ؟ کجا؟
هانا: سر قبرمم ....میرم خونم
کوک: باشه ..پس باهم میریم
هانا: نه ...
کوک: نصف شبی کدوم گوری میخوای بریی( داد)؟؟؟
این جونگکوکم که اعصاب مصاب نداره
هانا: به تووو چه اخهههه؟؟؟.( داد بلند تر
اینا کلا از نظر اعصاب تعطیلن
کوک: یا میمونی فردا میری یا امشب خودم میبرمتت
هانا: ببیننم تو کیمی؟....بابامیی؟؟ننمی؟؟؟.کیمی؟؟؟( داد)
کوک: هیچکدوم....کسیم کهه فقط کافیه رو حرفش حرف بزنی..تا ببینی چی میشه....(داد)
هانا سرم و از دستش کند
و امد طرفمون
هانا: خیلی ممنونم بابت کمکتون وای دیگه من میرم
از کنارمون رد شد که تا خواستیم به جونگکوک نگاه کنیم دویید طرفمون و رفت دنبال هانا
منو تهیونگ به هم نگاه کردیم
انا: جونگکوک الان قاطیه....
ته: اییییی....
دویید دنبالشون منم دنبالش رفتم
هانا: پی مسخوای؟؟؟دست از سرم بردارررر....( داد)
کوک: با من لج بازی نکن( اروم)
هانا: بسکنننن....کم عدایه صاحبم و دراررر ، خودم یکیو دارم،ول کننک(داد)
کوک: صاحبت؟.....اوکیی...بزار مال خودم بشی اون وقت میبینم صاحاب داری یاا نههه؟؟؟(اولش اروم بد داد
"ویو انالی"
این دادشمون عاشق شده کنترش از دستمون در رفته...
هانا: اون وقت به تو چه؟!
کوک: غلط کرده ، روت دست بلند کردهه...جرعت داره یبار دیگه بگه بالا چشمت ابروعهع تا جنازشو برا خانوادش بفرستم..
هانا: خدایا این کدوم دیوونه اییه؟!
انا: اوه....چییزه جونگکوک ....
کوک: هووم؟
ته: یه لحظه بیا
جونگکوک به طرف جونگکوک امد
تهیونگ اروم کنار گوشش گفت :
_ داداش داری گند میزنی یکم اروم تر
نبابا کی به کی میگه اروم تر
جونگکوک برگشت سر جاش
که رو به تهیونگ گفتم:
_ تو الان خیلی ارومی که اونو نصیحت میکنی؟
یجور نگام کرد که کاملا خفه شدم
هانا: ببخشید مزاحم شدم.....من دیگه رف زحمت میکنم
کوک: چی ؟ کجا؟
هانا: سر قبرمم ....میرم خونم
کوک: باشه ..پس باهم میریم
هانا: نه ...
کوک: نصف شبی کدوم گوری میخوای بریی( داد)؟؟؟
این جونگکوکم که اعصاب مصاب نداره
هانا: به تووو چه اخهههه؟؟؟.( داد بلند تر
اینا کلا از نظر اعصاب تعطیلن
کوک: یا میمونی فردا میری یا امشب خودم میبرمتت
هانا: ببیننم تو کیمی؟....بابامیی؟؟ننمی؟؟؟.کیمی؟؟؟( داد)
کوک: هیچکدوم....کسیم کهه فقط کافیه رو حرفش حرف بزنی..تا ببینی چی میشه....(داد)
هانا سرم و از دستش کند
و امد طرفمون
هانا: خیلی ممنونم بابت کمکتون وای دیگه من میرم
از کنارمون رد شد که تا خواستیم به جونگکوک نگاه کنیم دویید طرفمون و رفت دنبال هانا
منو تهیونگ به هم نگاه کردیم
انا: جونگکوک الان قاطیه....
ته: اییییی....
دویید دنبالشون منم دنبالش رفتم
هانا: پی مسخوای؟؟؟دست از سرم بردارررر....( داد)
کوک: با من لج بازی نکن( اروم)
هانا: بسکنننن....کم عدایه صاحبم و دراررر ، خودم یکیو دارم،ول کننک(داد)
کوک: صاحبت؟.....اوکیی...بزار مال خودم بشی اون وقت میبینم صاحاب داری یاا نههه؟؟؟(اولش اروم بد داد
۱۷.۳k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.