نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ⁷)
ات ویو
همه شروع کردیم شراب خوردن ولی در حدی که مست نشیم...... یه اهنگ ملایم گذاشتن که یهو جیمین و یونگی اومدن رو به روم و یه دستشونو اوردن جلوم و منظورشون این بود که برم باهاشون برقصم..... به من من افتاده بودم و نمیدونستم دست کدوم رو بگیرم بر همین دست هر دوتاشونو گرفتم و باهم رفتیم وسط و 3 تایی رقصیدیم ولی بعدش یونگی اومد دستمو گرفت و دوتایی رفتیم وسط تر رقصیدیم که یهو نگاهم به جیمین رفت که بد جوری بغض کرده بود دلم براش سوخت..... بعد رقصیدن خیلی گرمم شده بود و رفتیم نشستیم که دیدم جیمین داره بیش از حد شراب میخوره..... بقیه رفته بودن برقصن و یونگی هم رفته بود دستشویی..... من و جیمین بودیم که جیمین فقط داشت شراب میخورد و رنگش پریده بود..... که داشت چندمین لیوان رو بر میداشت تا بخوره جلوشو گرفتم....
ات: جیمین کافیه دیگه.....
جیمین: ولم کن من حالم خوبه.....
ات: بسه جیمین تمومش کن دیگه..... بلند شو ببرمت بیرون یکم هوا بخوری خیلی رنگت پریده بلند شو.....
( ات رفت از شونه ها جیمین گرفت و بردتش بیرون چون اون جایی که پارتی گرفته بودن انگار حیاط داشتش..... ات جیمین رو برد اونجا که یهو جیمین دستشو گذاشت رو دهنش و دوید و رفت تو سطل اشغال کنار حیاط استفراغ کرد......
ات: جیمین..... جیمین خوبی؟!.... ( نگران)
جیمین: ( سرفه....)
ات: ( دستمال از کیفش در اورد و دهن جیمین رو پاک کرد.....)
ات: چرا اینطوری شدی...... ( بغض).... بیا بیا اینجا یکم بشین....
( ات از شونه جیمین گرفت و بردتش نشوندش رو نیمکت کنار حیاط......)
ات: جیمین اگه حالت خوب نیست بریم بیمارستان.... ( نگران)
جیمین: خوبم خوبم ات نگران نباش....
ات: خب چرا انقد زیاد میخوری مگه مجبوری..... ( عصبی)..... چرا دوست داری حال خودتو بد کنی؟....
جیمین: .....
ات: جواب منو بده..... چی شده که انقد تو و یونگی به یه نفر بیشتر نزدیک میشم اون یکی ناراحت میشه و دوست داره حالشو بد کنه؟!..... چرا اینکارارو میکنید؟..... تمومش کنید دیگه بسههه بسههه..... ( میزنه زیر گریه)
جیمین: ات.....( محکم بغلش میکنه و موهاشو نوازش میکنه و اروم با صدای بهشتیش تو گوش ات زمزمه میکنه)
جیمین: اروم باش لطفا گریه نکن ات..... معذرت میخوام لطفا فقط گریه نکن....
ات: هق.... هق.....
جیمین: من عاشقتم ات و دوست دارم تو مال من باشی..... بر همینه که حسودیم میشه وقتی میری پیش یونگی..... لطفا گریه نکن ات.....
ات: هق.... هق.... چرا من..... این همه دختر هق.....اخه چرااااا...... هق
جیمین: ات لطفا اروم باش..... ( سرشو میبوسه و موهاشو نوازش میکنه....)
جیمین: تو اولین یا اخرین انتخاب منی ات..... دوست دارم.....
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ⁷)
ات ویو
همه شروع کردیم شراب خوردن ولی در حدی که مست نشیم...... یه اهنگ ملایم گذاشتن که یهو جیمین و یونگی اومدن رو به روم و یه دستشونو اوردن جلوم و منظورشون این بود که برم باهاشون برقصم..... به من من افتاده بودم و نمیدونستم دست کدوم رو بگیرم بر همین دست هر دوتاشونو گرفتم و باهم رفتیم وسط و 3 تایی رقصیدیم ولی بعدش یونگی اومد دستمو گرفت و دوتایی رفتیم وسط تر رقصیدیم که یهو نگاهم به جیمین رفت که بد جوری بغض کرده بود دلم براش سوخت..... بعد رقصیدن خیلی گرمم شده بود و رفتیم نشستیم که دیدم جیمین داره بیش از حد شراب میخوره..... بقیه رفته بودن برقصن و یونگی هم رفته بود دستشویی..... من و جیمین بودیم که جیمین فقط داشت شراب میخورد و رنگش پریده بود..... که داشت چندمین لیوان رو بر میداشت تا بخوره جلوشو گرفتم....
ات: جیمین کافیه دیگه.....
جیمین: ولم کن من حالم خوبه.....
ات: بسه جیمین تمومش کن دیگه..... بلند شو ببرمت بیرون یکم هوا بخوری خیلی رنگت پریده بلند شو.....
( ات رفت از شونه ها جیمین گرفت و بردتش بیرون چون اون جایی که پارتی گرفته بودن انگار حیاط داشتش..... ات جیمین رو برد اونجا که یهو جیمین دستشو گذاشت رو دهنش و دوید و رفت تو سطل اشغال کنار حیاط استفراغ کرد......
ات: جیمین..... جیمین خوبی؟!.... ( نگران)
جیمین: ( سرفه....)
ات: ( دستمال از کیفش در اورد و دهن جیمین رو پاک کرد.....)
ات: چرا اینطوری شدی...... ( بغض).... بیا بیا اینجا یکم بشین....
( ات از شونه جیمین گرفت و بردتش نشوندش رو نیمکت کنار حیاط......)
ات: جیمین اگه حالت خوب نیست بریم بیمارستان.... ( نگران)
جیمین: خوبم خوبم ات نگران نباش....
ات: خب چرا انقد زیاد میخوری مگه مجبوری..... ( عصبی)..... چرا دوست داری حال خودتو بد کنی؟....
جیمین: .....
ات: جواب منو بده..... چی شده که انقد تو و یونگی به یه نفر بیشتر نزدیک میشم اون یکی ناراحت میشه و دوست داره حالشو بد کنه؟!..... چرا اینکارارو میکنید؟..... تمومش کنید دیگه بسههه بسههه..... ( میزنه زیر گریه)
جیمین: ات.....( محکم بغلش میکنه و موهاشو نوازش میکنه و اروم با صدای بهشتیش تو گوش ات زمزمه میکنه)
جیمین: اروم باش لطفا گریه نکن ات..... معذرت میخوام لطفا فقط گریه نکن....
ات: هق.... هق.....
جیمین: من عاشقتم ات و دوست دارم تو مال من باشی..... بر همینه که حسودیم میشه وقتی میری پیش یونگی..... لطفا گریه نکن ات.....
ات: هق.... هق.... چرا من..... این همه دختر هق.....اخه چرااااا...... هق
جیمین: ات لطفا اروم باش..... ( سرشو میبوسه و موهاشو نوازش میکنه....)
جیمین: تو اولین یا اخرین انتخاب منی ات..... دوست دارم.....
ادامه اش تو کامنتا
۷.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.