28 ℳ𝒶𝓇𝓇𝒾𝒶ℊℯ."ℳ𝒶𝓃𝒹𝒶𝓉ℴ𝓇𝒴
بریم ادامه قسمت بعدی پایان فصل یک ازدواج اجباری هست لطفا حمایت کنید ♡
ا.ت رو بردم بیمارستان ی راست بعد رسیدم بیمارستان ا.ت رو بلند کردم بردم داخل که براند کارت آوردن و ا.ت رو بردن توی ی اتاق و بهش سرم وصل کردی یک ساعتی اونجا بودم که ا.ت بیدار شد
ا.ت= یونگی تو خو..بی
یونگی= آره خوبم تو نگران من نباش نگران خودت باش
ا.ت= اون مرده چی شد
یونگی= منظورت شین هستش اونو بردن
ا.ت= واقعا چطور اونکه تورو تحدید کردا بود
یونگی= بهت میگم الان
فلش بک خونه پدر یونگی
پدر یونگی = پسرم چاره نداریم باید 500 میلیون وون رو بهش بدیم تنها راهمون
یونگی= چشم پدر
پدر یونگی = خوبه
کع ی دفع ی فکری به ذهنم رسید
یونگی= پدر ی نظری دارم
پدر یونگی = چی پسرم
یونگی= میتونم به اداره پلیس برم و همه چیز رو براشون تعریف کنم اوناهم روی گوشی یا ماشین من ردیاب نصب کنن زمانی که شین آدرس جایی که ا.ت هست رو داد اونا کمک اون ردیاب جای منو پیدا میکنن و میان
پدر یونگی = پسرم ریسکش خیلی بالاع ممکنه بو ببره
یونگی= پدر نگران نباشید با نقشه جلو میرم
پدر یونگی = باشه پسرم هرچی تو بگی
پایان فلش بک
ا.ت= واقعا
یونگی= آره باید این کارو میکردن ممکن بود بلایی به سرت بیاره
ا.ت= نگرانم شدی
یونگی= معلومه هرکی باشه نگران میشه
ا.ت= خوب پس خر خوبی هستی
یونگی= یاع من کی خرم چون جونت رو نجات دادم
ا.ت= نه چون واقعا خری
یونگی= ا.ت حواست باشه من اگه اعصبی بشم از شین بدترم ها اون با بنزین میخواست بکشت من با آب
ا.ت= اونوقت چطوری
یونگی= سم که خودتم نفهمی
ا.ت= یونگی غلط کردم
یونگی= از اونجایی که خیلی مهربان هستم میبخشمت حواست باشه دفع بعد این کارو نکنی بکنی منم و تو
ا.ت= باشه
یک هفته از روزی که از بیمارستان مرخص شده بودم حالم خیلی خوب بود امشب به جشنی که یونگی گرفته بود باید میرفتیم و مناسبش رو نمیدونم حاضر شدم ی لباس سیاه پوشیدم که دور تا دور آستین هاش با نگین براقی نزئین شده بود و ی آرایش لایت کردم و سجین رو حاضر کردم وبه طرف ماشین یونگی رفتیم و سوار شدیم
خوب اینم فیک امروز امید وارم خوشتون بیاد پارت بعدی هم که پارت آخر رو هم آپ میکنم
ا.ت رو بردم بیمارستان ی راست بعد رسیدم بیمارستان ا.ت رو بلند کردم بردم داخل که براند کارت آوردن و ا.ت رو بردن توی ی اتاق و بهش سرم وصل کردی یک ساعتی اونجا بودم که ا.ت بیدار شد
ا.ت= یونگی تو خو..بی
یونگی= آره خوبم تو نگران من نباش نگران خودت باش
ا.ت= اون مرده چی شد
یونگی= منظورت شین هستش اونو بردن
ا.ت= واقعا چطور اونکه تورو تحدید کردا بود
یونگی= بهت میگم الان
فلش بک خونه پدر یونگی
پدر یونگی = پسرم چاره نداریم باید 500 میلیون وون رو بهش بدیم تنها راهمون
یونگی= چشم پدر
پدر یونگی = خوبه
کع ی دفع ی فکری به ذهنم رسید
یونگی= پدر ی نظری دارم
پدر یونگی = چی پسرم
یونگی= میتونم به اداره پلیس برم و همه چیز رو براشون تعریف کنم اوناهم روی گوشی یا ماشین من ردیاب نصب کنن زمانی که شین آدرس جایی که ا.ت هست رو داد اونا کمک اون ردیاب جای منو پیدا میکنن و میان
پدر یونگی = پسرم ریسکش خیلی بالاع ممکنه بو ببره
یونگی= پدر نگران نباشید با نقشه جلو میرم
پدر یونگی = باشه پسرم هرچی تو بگی
پایان فلش بک
ا.ت= واقعا
یونگی= آره باید این کارو میکردن ممکن بود بلایی به سرت بیاره
ا.ت= نگرانم شدی
یونگی= معلومه هرکی باشه نگران میشه
ا.ت= خوب پس خر خوبی هستی
یونگی= یاع من کی خرم چون جونت رو نجات دادم
ا.ت= نه چون واقعا خری
یونگی= ا.ت حواست باشه من اگه اعصبی بشم از شین بدترم ها اون با بنزین میخواست بکشت من با آب
ا.ت= اونوقت چطوری
یونگی= سم که خودتم نفهمی
ا.ت= یونگی غلط کردم
یونگی= از اونجایی که خیلی مهربان هستم میبخشمت حواست باشه دفع بعد این کارو نکنی بکنی منم و تو
ا.ت= باشه
یک هفته از روزی که از بیمارستان مرخص شده بودم حالم خیلی خوب بود امشب به جشنی که یونگی گرفته بود باید میرفتیم و مناسبش رو نمیدونم حاضر شدم ی لباس سیاه پوشیدم که دور تا دور آستین هاش با نگین براقی نزئین شده بود و ی آرایش لایت کردم و سجین رو حاضر کردم وبه طرف ماشین یونگی رفتیم و سوار شدیم
خوب اینم فیک امروز امید وارم خوشتون بیاد پارت بعدی هم که پارت آخر رو هم آپ میکنم
۸.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.