aboW myhert 🧛🖤 پارت ۸
شوگا یکی از خدمتکار ها را صدا زد و از او خواست کتابخانه رو بهش شان دهد آنها به سمت کتابخانه روانه شد
لی مین 》 نگاهی بهش کردم کنجکاو شدم اسمش بپرسم اسمت چیه
راوی ) دخترک نگاهی به چهره ی خندان ای مین زد گفت اسمم وینی بانو لی مین دوست داشت دوستی داشته باشد که غم هایش را با او شریک شود
لی مین ) وینی چه اسم قشنگی هستش میشه باهم دوست بشیم
وینی ) ولی بانو ... لی مین اجازه نداد صحبتش رو بگویید گفت اما اگر نداره اسم منم لی مینه خوشبختم و دستش را به سمت وینی گرفت وینی متقابلا لبخندی زد و دست لی مین رو گرفت
وینی》 رسیدیم بانو اینجا کتاب خانه هستش انواع اقسام کتاب هاست اگر کاری ندارید من بروم... لی مین لبخندی زد گفت نه لطفا باهم رسمی صحبت نکن منو تو دوستیم وینی حرف لی مین را تایید کرد ...
لی مین 》 وارد کتابخانه شدم واووووو چه شیکع یه انسان چقدر میتونه پولدار بشه قفسه کتابخانه ها آنقدر زیاد بود که قابل شمار نبود....
لی مین که همین طور کتاب ها رو نگاه میکرد توجهش را کتابی جلب کرد کتاب رو تو دستش گرفت .. دوستی بی شمار .. کنجکاو کرد که بخونمش به سمت اتاق رفتم
شوگا ویو 》 فازم چی بود که اینو آوردم خدایی اگه بفهمه چی داخل اتاقم بودم داشتم کتاب میخوندم در زده شد بیا تو نگاهم گرفتم بهش جونگ کوک بود
اوه .. . سلام جونگ کوک حالت خوبه
جونگ کوک 》 سلام هیونگ راستی شنیدم دختر انسانو آوردی واقعنی شوگا با سر تایید کرد ولی چرا خب
شوگا ماجرا رو برای جونگ کوک تعریف کرد
...
لایک کنید چرا کسی حمایت نمیکنه اگه بده بگید ادامه نمیدم
لی مین 》 نگاهی بهش کردم کنجکاو شدم اسمش بپرسم اسمت چیه
راوی ) دخترک نگاهی به چهره ی خندان ای مین زد گفت اسمم وینی بانو لی مین دوست داشت دوستی داشته باشد که غم هایش را با او شریک شود
لی مین ) وینی چه اسم قشنگی هستش میشه باهم دوست بشیم
وینی ) ولی بانو ... لی مین اجازه نداد صحبتش رو بگویید گفت اما اگر نداره اسم منم لی مینه خوشبختم و دستش را به سمت وینی گرفت وینی متقابلا لبخندی زد و دست لی مین رو گرفت
وینی》 رسیدیم بانو اینجا کتاب خانه هستش انواع اقسام کتاب هاست اگر کاری ندارید من بروم... لی مین لبخندی زد گفت نه لطفا باهم رسمی صحبت نکن منو تو دوستیم وینی حرف لی مین را تایید کرد ...
لی مین 》 وارد کتابخانه شدم واووووو چه شیکع یه انسان چقدر میتونه پولدار بشه قفسه کتابخانه ها آنقدر زیاد بود که قابل شمار نبود....
لی مین که همین طور کتاب ها رو نگاه میکرد توجهش را کتابی جلب کرد کتاب رو تو دستش گرفت .. دوستی بی شمار .. کنجکاو کرد که بخونمش به سمت اتاق رفتم
شوگا ویو 》 فازم چی بود که اینو آوردم خدایی اگه بفهمه چی داخل اتاقم بودم داشتم کتاب میخوندم در زده شد بیا تو نگاهم گرفتم بهش جونگ کوک بود
اوه .. . سلام جونگ کوک حالت خوبه
جونگ کوک 》 سلام هیونگ راستی شنیدم دختر انسانو آوردی واقعنی شوگا با سر تایید کرد ولی چرا خب
شوگا ماجرا رو برای جونگ کوک تعریف کرد
...
لایک کنید چرا کسی حمایت نمیکنه اگه بده بگید ادامه نمیدم
۳۸.۳k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.