سی و پنجم
اری: برو شورتک و نیم تن بپوش
نیک: باشه،، اه واقعا نمیدونم دیا چرا اونجوری بود چجوری دیا اینو تحمل میکنه من نمیدونم
صبح
نیک: قرار بود ما چهار تا باهم بریم شمال ولی اری و دیا نیومدن
متی: با بچه ها خدافظی کردیم و رفتیم به سمت شمال
دیا: کاش میشد با اونا بریم،، اری چی میشد میرفتیم
اری: من کار دارم ولی تو میرفتی
دیا: نه بدون تو مزه نمیده
اری: قربونت،، هر پسری آرزو داره یه رل خوب داشته باشه رفتم تو خونه بعد رفتم حموم دوش رو که باز کردم رنگ ریخت رو سرم انگار یکی تو لوله هارو پر کرده بود رنگ اونم نه هر رنگی رنگ آبی
دیا: اری رف دوش بگیره منم رفتم تو اینستا استوری هارو باز کردم دیدم پانیذ و ممد رفتن ترکیه یعنی داشتم دیوونه میشدم بیچاره حال داداشم
نیک: متی داش رانندگی میکرد منم رفتم تو اینستا که دیدم ممد و پانیذ رفتم ترکیه ترسیدم اگه به متی بگم شاید حالش مث اون شب بشه
متی: نیک گوشی منو بده
نیک: نه متی دارم فیلم باهاش میبینم،، فیلم دیدن رو بهونه کردم و رفتم سه تا فیلم سینمایی دیدم که خسته شدم و خوابم برد
متی: خیلی خوابم میومد
برید تو خماری
نیک: باشه،، اه واقعا نمیدونم دیا چرا اونجوری بود چجوری دیا اینو تحمل میکنه من نمیدونم
صبح
نیک: قرار بود ما چهار تا باهم بریم شمال ولی اری و دیا نیومدن
متی: با بچه ها خدافظی کردیم و رفتیم به سمت شمال
دیا: کاش میشد با اونا بریم،، اری چی میشد میرفتیم
اری: من کار دارم ولی تو میرفتی
دیا: نه بدون تو مزه نمیده
اری: قربونت،، هر پسری آرزو داره یه رل خوب داشته باشه رفتم تو خونه بعد رفتم حموم دوش رو که باز کردم رنگ ریخت رو سرم انگار یکی تو لوله هارو پر کرده بود رنگ اونم نه هر رنگی رنگ آبی
دیا: اری رف دوش بگیره منم رفتم تو اینستا استوری هارو باز کردم دیدم پانیذ و ممد رفتن ترکیه یعنی داشتم دیوونه میشدم بیچاره حال داداشم
نیک: متی داش رانندگی میکرد منم رفتم تو اینستا که دیدم ممد و پانیذ رفتم ترکیه ترسیدم اگه به متی بگم شاید حالش مث اون شب بشه
متی: نیک گوشی منو بده
نیک: نه متی دارم فیلم باهاش میبینم،، فیلم دیدن رو بهونه کردم و رفتم سه تا فیلم سینمایی دیدم که خسته شدم و خوابم برد
متی: خیلی خوابم میومد
برید تو خماری
۱۹.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.