part :9
part :9
(علامت کوک + علامت ته _)
کنجکاو بودم الان داره چیکار میکنه به خاطر همین رفتم بالا از اتاقش صدایی نمیومد اول در زدم ولی کسی جواب نداد رفتم داخل اتاق کسی نبود وقتی داشتم بر میگشم یه چیزی منو کشید سمت خودش و کوبید به دیوار تهیونگ بود . وای قلبم یه لحظه وایساد از نزدیک واقعا شبیه فرشته ها بود . زیبا بود خیلی زیبا بود بهش حسودیم شد که انقدر جذاب بود آنقدر مهموش شده بودم که متوجه درد کمرم نشدم .
_اینجا چیکار میکنی ؟!
+م..م...من هی.هی ...هیچی فقط اومدم ببینم خونه اید یانه
نگاهش رفت سمت لبام . الان به شدت دوست داشتم ببوسمش . هیا جونکوکا داری چیکار میکنی اون همجنس تو عه این درست نیست تو نباید .....
_توهم دلت میخواد نه ؟
+ها؟
_لبات ..... خیلی وس وسه انگیزن توهم دلت میخواد امتحانش کنی ؟
+یعنی شما میخواید این گناه رو قبول کنید ؟ یعنی نمیترسید از انجام دادنش
_من این چند روز آنقدر محو تو شدم که به هیچ چیز دیگه ای نمیتونم فکر کنم
قلبم .... نمیزد عاره قلبم نمیزد یعنی اونم منو دوست داشت
+ولی این کار گناهه
_میای باهم بپذیریمش جفتمون الان بهش نیاز داریم
دیگه تاقطم تاب شده بود . بالاخره انجامش دادم عاره انجامش دادم چیزی رو که ار روز اولی که ابن مرد رو دیده بودم میخواستم . من ..... من.... بوسیدمش لبامو رو لباش گذاشتم و بوسه ریزی زدم اونم شکه شده بود اول به لبام نگاه کرد و بعد به چشمام و اونم لباش رو گذاشت لبام ... شیرین ترین و بهترین تعمی بود که تو کل عمرم چشیده بودم ........
(علامت کوک + علامت ته _)
کنجکاو بودم الان داره چیکار میکنه به خاطر همین رفتم بالا از اتاقش صدایی نمیومد اول در زدم ولی کسی جواب نداد رفتم داخل اتاق کسی نبود وقتی داشتم بر میگشم یه چیزی منو کشید سمت خودش و کوبید به دیوار تهیونگ بود . وای قلبم یه لحظه وایساد از نزدیک واقعا شبیه فرشته ها بود . زیبا بود خیلی زیبا بود بهش حسودیم شد که انقدر جذاب بود آنقدر مهموش شده بودم که متوجه درد کمرم نشدم .
_اینجا چیکار میکنی ؟!
+م..م...من هی.هی ...هیچی فقط اومدم ببینم خونه اید یانه
نگاهش رفت سمت لبام . الان به شدت دوست داشتم ببوسمش . هیا جونکوکا داری چیکار میکنی اون همجنس تو عه این درست نیست تو نباید .....
_توهم دلت میخواد نه ؟
+ها؟
_لبات ..... خیلی وس وسه انگیزن توهم دلت میخواد امتحانش کنی ؟
+یعنی شما میخواید این گناه رو قبول کنید ؟ یعنی نمیترسید از انجام دادنش
_من این چند روز آنقدر محو تو شدم که به هیچ چیز دیگه ای نمیتونم فکر کنم
قلبم .... نمیزد عاره قلبم نمیزد یعنی اونم منو دوست داشت
+ولی این کار گناهه
_میای باهم بپذیریمش جفتمون الان بهش نیاز داریم
دیگه تاقطم تاب شده بود . بالاخره انجامش دادم عاره انجامش دادم چیزی رو که ار روز اولی که ابن مرد رو دیده بودم میخواستم . من ..... من.... بوسیدمش لبامو رو لباش گذاشتم و بوسه ریزی زدم اونم شکه شده بود اول به لبام نگاه کرد و بعد به چشمام و اونم لباش رو گذاشت لبام ... شیرین ترین و بهترین تعمی بود که تو کل عمرم چشیده بودم ........
۵.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.