تک پارتی ته
ژانر : غمگین 🗿💔
حدود دوساله که با هم ازدواج کردیم البته ازدواج اجباری من عاشق تهیونگ هستم ولی اون یذره هم به من اهمیت نمیده انگار من اصلا وجود ندارم تو این خونه( اخی🗿)
اهان راستی من ات هستم
...................
الان سه شبه که ته نیومده به خونه جواب تلفن های منو هم نمیده چون منو بلاک کرده بشدت نگرانشم
کارم شده فقط گریه کردن نمی دونم چیکار کنم یهو دیدم صدای در اومد با سر ریخت نامنظم رفتم جلو در دیدم ته مست داره وارد خونه میشه
هه منو باش اینجا نگرانشم اون رفته بار
ات : معلوم هست کجایی ها
ته : سره من داد نزن. با حالت مستی
ات : چرا داد نزنم ها دیگه خسته شدم از این زندگی. با داد
ته : به جهنم که خسته شدی . با داد بلند
ته : منم خسته شدم از تو از همه چی خسته شدم برو بمیر دیگه نمیخوام ببینمت برو بمیر. با داد
ات : چی گ. ف. تی ا.لان. با لکنت و گریه
ات : پس اگه من بمیرم راحت میشی. با لکنت و گریه
ته : اره
ته بعد حرفش رفت سمت اتاق خواب خودش منم همونجا رو زمین افتادم
ویو ته
من اونو دیوانه بار دوست دارم ولی این غرور لعنتی نمیزاره بهش اعتراف کنم این چند وقت هم کارم بشدت شلوغ بود و حالو روزم افتضاح بود و از شانس گوهم همرو رو ات خالی کردم( چیو شیطون 🌚)
اخه چرا اونارو بهش گفتم اوف خدایا
چند روز بعد
ویو ات
داشتم ناهار درست میکردم و منتظر ته بودم امیدوارم حداقل امروز واسه ناهار بیاد خونه
یهو دره خونه محکم وا شد و ته با عصبانیت وارد خونه شد
ویو ته
امروز همه کارام بهم ریخت تو شرکت حالم خیلی بده و بشدت عصبانیم
ویو ات
رفت نشست روی مبل رفتم سمتش اروم
ات : ته حالت خوبه
ته : برو گمشو حوصله تو یکی ندارم
ات : ته چیشده بهم بگو
یهو ته بلند شد و محکم موهای ات رو کشید و به سمت اتاق خوابش برد
اونو محکم انداخت رو زمین و شروع کرد به لگد زدن به ات محکم میزد
ته : مطمئن باش اگه ی صدایی ازت بشنوم بدتر میزنم
ته کمربندش رو در اورد به شروع کردن به زدن ات
یک ساعت بعد
ته رفت روی تخت نشست ات هم بدون هیچ حرکتی رو زمین بود
ته: اه دستم درد گرفت
ته : هوی بیا اینجا ببینم
ته : مگه کری بیا اینجا بشین پیشم
ته : هوی ات لوس بازی در نیار حوصله منت کشی ندارم
ته : اه خدایا
ته از جاش بلند شد و به سمت ات رفت یلحظه صورت ات رو به سمت خودش برگشتوند و با چیزی که دید خشکش زد صورت ات کلا خونی بود و ات مرده بود
ته : ات ات. با داد
ته : جواب منو لطفا. با گریه
ته : ات لطفا پاشو ات من غلط کردم ات . با گریه
دیگه دیر بود ات مرده بود و بعد اون هم ته افسردگی گرفت و همیشه خودش رو میزد و میگفت همش تقصیره منه من قاتل اتم هستم
خب بچه ها قبل از اینکه جبهه بگیرین بگین ته اینجوری نیست و بله واقعا هم این جوری نیست بگم اسم این فیک هست پس به من حمله نکنین
بای
حدود دوساله که با هم ازدواج کردیم البته ازدواج اجباری من عاشق تهیونگ هستم ولی اون یذره هم به من اهمیت نمیده انگار من اصلا وجود ندارم تو این خونه( اخی🗿)
اهان راستی من ات هستم
...................
الان سه شبه که ته نیومده به خونه جواب تلفن های منو هم نمیده چون منو بلاک کرده بشدت نگرانشم
کارم شده فقط گریه کردن نمی دونم چیکار کنم یهو دیدم صدای در اومد با سر ریخت نامنظم رفتم جلو در دیدم ته مست داره وارد خونه میشه
هه منو باش اینجا نگرانشم اون رفته بار
ات : معلوم هست کجایی ها
ته : سره من داد نزن. با حالت مستی
ات : چرا داد نزنم ها دیگه خسته شدم از این زندگی. با داد
ته : به جهنم که خسته شدی . با داد بلند
ته : منم خسته شدم از تو از همه چی خسته شدم برو بمیر دیگه نمیخوام ببینمت برو بمیر. با داد
ات : چی گ. ف. تی ا.لان. با لکنت و گریه
ات : پس اگه من بمیرم راحت میشی. با لکنت و گریه
ته : اره
ته بعد حرفش رفت سمت اتاق خواب خودش منم همونجا رو زمین افتادم
ویو ته
من اونو دیوانه بار دوست دارم ولی این غرور لعنتی نمیزاره بهش اعتراف کنم این چند وقت هم کارم بشدت شلوغ بود و حالو روزم افتضاح بود و از شانس گوهم همرو رو ات خالی کردم( چیو شیطون 🌚)
اخه چرا اونارو بهش گفتم اوف خدایا
چند روز بعد
ویو ات
داشتم ناهار درست میکردم و منتظر ته بودم امیدوارم حداقل امروز واسه ناهار بیاد خونه
یهو دره خونه محکم وا شد و ته با عصبانیت وارد خونه شد
ویو ته
امروز همه کارام بهم ریخت تو شرکت حالم خیلی بده و بشدت عصبانیم
ویو ات
رفت نشست روی مبل رفتم سمتش اروم
ات : ته حالت خوبه
ته : برو گمشو حوصله تو یکی ندارم
ات : ته چیشده بهم بگو
یهو ته بلند شد و محکم موهای ات رو کشید و به سمت اتاق خوابش برد
اونو محکم انداخت رو زمین و شروع کرد به لگد زدن به ات محکم میزد
ته : مطمئن باش اگه ی صدایی ازت بشنوم بدتر میزنم
ته کمربندش رو در اورد به شروع کردن به زدن ات
یک ساعت بعد
ته رفت روی تخت نشست ات هم بدون هیچ حرکتی رو زمین بود
ته: اه دستم درد گرفت
ته : هوی بیا اینجا ببینم
ته : مگه کری بیا اینجا بشین پیشم
ته : هوی ات لوس بازی در نیار حوصله منت کشی ندارم
ته : اه خدایا
ته از جاش بلند شد و به سمت ات رفت یلحظه صورت ات رو به سمت خودش برگشتوند و با چیزی که دید خشکش زد صورت ات کلا خونی بود و ات مرده بود
ته : ات ات. با داد
ته : جواب منو لطفا. با گریه
ته : ات لطفا پاشو ات من غلط کردم ات . با گریه
دیگه دیر بود ات مرده بود و بعد اون هم ته افسردگی گرفت و همیشه خودش رو میزد و میگفت همش تقصیره منه من قاتل اتم هستم
خب بچه ها قبل از اینکه جبهه بگیرین بگین ته اینجوری نیست و بله واقعا هم این جوری نیست بگم اسم این فیک هست پس به من حمله نکنین
بای
۱۸.۶k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.