رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part40
ازتوی اتاق اومدم
کوک:کی بود؟
ات:فکر نمیکنی خیلی داری فضولی میکنی؟؟
"ویو کوک"
هه فضولی نمیکردم...فقط خیلی بیش از حد نگرانشم🙂💔
همش به حرف های اون پسره مزخرف فکر میکنم...حتی نمیتونم بهش فکر کنم که جه بلایی میخواد سر ات بیاره...نمیتونم بزارم ات اسیب ببینه...وقتی گوشیش زنگ خورد هزار تا فکر اومد توی سرم...وقتی هم که ازش پرسیدم اینجوری جوابم رو داد هه😅💔
کوک:او...اره...ببخشید
ات:کوک؟؟ناراحت شدی؟؟اخه هیچوقت...
کوک:هیچوقت معذرت خواهی نمیکنم؟
ات:نه منظورم...
کوک:مهم نیست...اگه اماده ای بریم
ات:اونی که زنگ زد دایون بود...گفت برم پایین که باهم بریم...!
کوک:اکیه بریم
ات:بریم؟؟؟
کوک:چته؟؟؟بریم دیگه پس میخوای چیکار کنی؟
ات:نمیگی اون کلی فکر
کوک:به درک...من رفتم تو هرموقع خواستی بیا
رفتم پایین و در رو باز کردم
دایون جبوی در وایستاده بود
دایون:اووو کوک؟؟تو اینجا ...خونه ی ات...چیکار میکنی؟
کوک:اون ذهن منحرفت و جمعش کن...بعدشم به تو مربوط نیست پس لطفا زیاد فضولی نکن
دایون:عاممم...باشه ببخشید...راستی میشه امروز بیام میز بقلی تو بشینم؟؟
کوک:نچ
دایون:نچ؟؟اخه چرا؟؟
کوک:خوشم نمیاد کسایی مثل تو نزدیکم باشن
دایون:اکی🙂💔🖤
ات اومد
ات:چطوری دایون؟بریم؟
دایون:چطوری ات؟خوبم ...اره بریم ...
#part40
ازتوی اتاق اومدم
کوک:کی بود؟
ات:فکر نمیکنی خیلی داری فضولی میکنی؟؟
"ویو کوک"
هه فضولی نمیکردم...فقط خیلی بیش از حد نگرانشم🙂💔
همش به حرف های اون پسره مزخرف فکر میکنم...حتی نمیتونم بهش فکر کنم که جه بلایی میخواد سر ات بیاره...نمیتونم بزارم ات اسیب ببینه...وقتی گوشیش زنگ خورد هزار تا فکر اومد توی سرم...وقتی هم که ازش پرسیدم اینجوری جوابم رو داد هه😅💔
کوک:او...اره...ببخشید
ات:کوک؟؟ناراحت شدی؟؟اخه هیچوقت...
کوک:هیچوقت معذرت خواهی نمیکنم؟
ات:نه منظورم...
کوک:مهم نیست...اگه اماده ای بریم
ات:اونی که زنگ زد دایون بود...گفت برم پایین که باهم بریم...!
کوک:اکیه بریم
ات:بریم؟؟؟
کوک:چته؟؟؟بریم دیگه پس میخوای چیکار کنی؟
ات:نمیگی اون کلی فکر
کوک:به درک...من رفتم تو هرموقع خواستی بیا
رفتم پایین و در رو باز کردم
دایون جبوی در وایستاده بود
دایون:اووو کوک؟؟تو اینجا ...خونه ی ات...چیکار میکنی؟
کوک:اون ذهن منحرفت و جمعش کن...بعدشم به تو مربوط نیست پس لطفا زیاد فضولی نکن
دایون:عاممم...باشه ببخشید...راستی میشه امروز بیام میز بقلی تو بشینم؟؟
کوک:نچ
دایون:نچ؟؟اخه چرا؟؟
کوک:خوشم نمیاد کسایی مثل تو نزدیکم باشن
دایون:اکی🙂💔🖤
ات اومد
ات:چطوری دایون؟بریم؟
دایون:چطوری ات؟خوبم ...اره بریم ...
۶.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.