vampire x king
&فردا صبح&
از خواب پاشدم و لباس هام رو پوشیدم و به نگهبان ها خبر دادم که امروز یه مراسم بزرگ ترتیب بدن
به مناسبت نامزدی من و یونا و خودم رفتم تا صبحونه بخورم
ویو لارا
امروز به یونا گفتم که قراره یه خواستگار بیاد اما اون داشت مخالفت می کرد برای همین گفتم اون شاهزادس
(فلش بک به دیشب که یونا خوابیده بود)
لارا :داشتیم با جک(پدریونا)می رفتیم به خوابیم که زنگ رو زدن وقتی باز کردیم یکی از نگهبان های قصر بود
نگهبان قصر؛به دستور پادشاه ما دوشیزه پارک یونا را برای شاهزاده خواستگاریم و مخالفت با این کار برابره با شکنجه .
لارا:ما از این حرفش تعجب کردیم اما جک گفت
جک:به یک شرط دخترم رو به شما می دم که ازش خوب مراقبت کنید اذیتش نکنید
نگهبان قصر:قبوله میستر جک فردا ساعت ۹ صبح اینجاییم
(پایان فلش بک)
با این حرفم تعجب کرد اما دیگه مخالفت نکرد چون میدونست مخالفت با این کار چیه برای همین رفت تو اتاق و خیاط اومد و لباس خوشگلی براش انتخاب کرد بعد ارایشگر اومد و موهاش رو درست کرد بعد از ۳۰ دقیقه تبدیل به یه دسته گل شده بود شاهزاده گفته بودند که این لباس هارو بپوشند که ناگهان زنگ در به صدا در امد شاهزاده همراه با خانواده اش وارد عمارت شدن همه تعظیم کردیم وقتی سرم رو بالا اوردم و دیدم این همون پسرس اخم ریزی کردم اومد نزدیکم
ته:وقتی وارد عمارت شدیم چشمم به اون افتاد خیلی خوشگل شده بود وقتی منو دید اخم ریزی کرد حق داشت نباید بهش دروغ می گفتم و فرداش میومدم خواشتگاریش رفتم نزدیکش و بهش گفتم
ته:چه لیدی زبیایی شدی
یونا:شما هم همینطور
همراه با شاهزاده وارد گاری شدیم و به سمت قصر حرکت کردیم تو گوشم گفت :قراره پوستم کنده بشه به خاطره داداشت
ناخواسته یه لبخندی زدم
وقتی رسیدیم کلی مهمون اونجا بود جیمین هم بود که داشت با اخم نگاه می کرد مامان و باباهم پیشش بودن قشنگ معلوم بود می خواست تهیونگ رو کتک بزنه
-----------
شرط ها
۵ تا کامنت
۸ تا لایک
اسلاید اول تهیونگ روز نامزدی
اسلاید دوم لباس یونا
اسلاید سوم مو های یونا
از خواب پاشدم و لباس هام رو پوشیدم و به نگهبان ها خبر دادم که امروز یه مراسم بزرگ ترتیب بدن
به مناسبت نامزدی من و یونا و خودم رفتم تا صبحونه بخورم
ویو لارا
امروز به یونا گفتم که قراره یه خواستگار بیاد اما اون داشت مخالفت می کرد برای همین گفتم اون شاهزادس
(فلش بک به دیشب که یونا خوابیده بود)
لارا :داشتیم با جک(پدریونا)می رفتیم به خوابیم که زنگ رو زدن وقتی باز کردیم یکی از نگهبان های قصر بود
نگهبان قصر؛به دستور پادشاه ما دوشیزه پارک یونا را برای شاهزاده خواستگاریم و مخالفت با این کار برابره با شکنجه .
لارا:ما از این حرفش تعجب کردیم اما جک گفت
جک:به یک شرط دخترم رو به شما می دم که ازش خوب مراقبت کنید اذیتش نکنید
نگهبان قصر:قبوله میستر جک فردا ساعت ۹ صبح اینجاییم
(پایان فلش بک)
با این حرفم تعجب کرد اما دیگه مخالفت نکرد چون میدونست مخالفت با این کار چیه برای همین رفت تو اتاق و خیاط اومد و لباس خوشگلی براش انتخاب کرد بعد ارایشگر اومد و موهاش رو درست کرد بعد از ۳۰ دقیقه تبدیل به یه دسته گل شده بود شاهزاده گفته بودند که این لباس هارو بپوشند که ناگهان زنگ در به صدا در امد شاهزاده همراه با خانواده اش وارد عمارت شدن همه تعظیم کردیم وقتی سرم رو بالا اوردم و دیدم این همون پسرس اخم ریزی کردم اومد نزدیکم
ته:وقتی وارد عمارت شدیم چشمم به اون افتاد خیلی خوشگل شده بود وقتی منو دید اخم ریزی کرد حق داشت نباید بهش دروغ می گفتم و فرداش میومدم خواشتگاریش رفتم نزدیکش و بهش گفتم
ته:چه لیدی زبیایی شدی
یونا:شما هم همینطور
همراه با شاهزاده وارد گاری شدیم و به سمت قصر حرکت کردیم تو گوشم گفت :قراره پوستم کنده بشه به خاطره داداشت
ناخواسته یه لبخندی زدم
وقتی رسیدیم کلی مهمون اونجا بود جیمین هم بود که داشت با اخم نگاه می کرد مامان و باباهم پیشش بودن قشنگ معلوم بود می خواست تهیونگ رو کتک بزنه
-----------
شرط ها
۵ تا کامنت
۸ تا لایک
اسلاید اول تهیونگ روز نامزدی
اسلاید دوم لباس یونا
اسلاید سوم مو های یونا
۴.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.