maid of the mansion
(۴)
اسلاید ۲) ( یونجی )
یونجی: صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم امروز وقت دکتر داشتم یه چند وقتی بود حالم بد بود به زور خودم رو کشوندم و رفتم حاضر شدم یه تاکسی گرفتم رفتم بیمارستان وقتی رسیدم پیاده شدم سرم بد جور گیج می رفت هرجور بود خودم رو رسوندم
دکتر: خب نتیجه ازمایشات اومده ......دلیل اینکه حالت بده به خاطر کم خوابی، کم بود اب ، کم خونی، و خستگی یه زیاده باید یکم استراحت کنی
یونجی: چشم
اخه کدوم ادمی وقتی مجبوره این همه طرح رو تو یه هفته تحویل بده میتونه استراحت کنه * تو دلش
خداحافظی کردم و رفتم بیرون که فرشته عذاب زنگ زد
خانم کانگ: خانم پارک یک ساعت دیگه تو شرکت باش
یونجی: ولی من امروز مرخص( گوشی رو قط
لعنت بهت رفتم شرکت دم در اتاق وایستادم در زدم
کانگ: بیا تو
یونجی: تعظیم کردم رفتم نشستم
کانگ: امشب توی شرکت جئون یه مراسم بزرگ هست و همه شرکای شرکت توی اون جشن حضور دارن تو هم به عنوان نماینده ما توی اون جشن باید حضور داشته باشی
یونجی: خانم کانگ من مریضم از طرف دیگه هم من تا حالا تو همچین مراسم هایی حضور نداشتم نمیتونم برم
کانگ: من ازت درخواست نکردم !
یونجی: اما.....
کانگ: میتونی بری
یونجی: چشم
زنیکه خر انگار من خدمتکارشم اونطوری باهام رفتار میکنه رفتم خونه یه دوش گرفتم خانم کانگ مکان و زمان رو برام فرستاده بود از اون جایی که لباس مجلسی زیادی نداشتم یه لباس انتخاب کردم ( اسلاید دوم ) موهامو باز گذاشتم یه ارایش لایت کردم ساعت ۸:۳۰ بود پالتو مو پوشیدم و یه تاکسی گرفتم و رفتم وقتی رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم
نگهبان: ببخشید میتونید اسم و فامیل تون رو بگید
یونجی: اااا حتما یونجی پارک یونجی هستم
نگهبان: بفرمایید داخل خانم پارک
یونجی: رفتم داخل خونه که نبود قصر بود اول فکر میکردم توی یه شرکت باشه ولی توی یه عمارت بود همه لباسای شیک پوشیده بودن ولی من با یه لباس ساده رفته بودم فقط دلم میخواست تو زود ترین فرصت امشب تموم بشه کنار یک میز وایستادم بهم م*ش*ر*و*ب دادن ولی من زیر سن قانونی بودم~~~~~
یک ساعت گذشته بود حوصلم سر رفته بود همین شکلی تو فکر بودم که دونفر اومدن و کنارم وایستادن
چان یول: سلام بانو
جی هو: بانوی زیبا افتخار اشنایی میدید
یونجی: تعظیم کردم پارک یونجی هستم
( اونا هم خودشون رو معرفی کردن )
یونجی: تو فکر بودم که اقای جئون اومد
جونگ کوک: از همه مهمون هایی که امشب حضور پیدا کردن ممنونم ....
یونجی: کلی حرف از از طرح هایی که میخواست از هدفش برای کارش از سود و زیان و..........
تو فکر بودم که
♡♡♡¡
اسلاید ۲) ( یونجی )
یونجی: صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم امروز وقت دکتر داشتم یه چند وقتی بود حالم بد بود به زور خودم رو کشوندم و رفتم حاضر شدم یه تاکسی گرفتم رفتم بیمارستان وقتی رسیدم پیاده شدم سرم بد جور گیج می رفت هرجور بود خودم رو رسوندم
دکتر: خب نتیجه ازمایشات اومده ......دلیل اینکه حالت بده به خاطر کم خوابی، کم بود اب ، کم خونی، و خستگی یه زیاده باید یکم استراحت کنی
یونجی: چشم
اخه کدوم ادمی وقتی مجبوره این همه طرح رو تو یه هفته تحویل بده میتونه استراحت کنه * تو دلش
خداحافظی کردم و رفتم بیرون که فرشته عذاب زنگ زد
خانم کانگ: خانم پارک یک ساعت دیگه تو شرکت باش
یونجی: ولی من امروز مرخص( گوشی رو قط
لعنت بهت رفتم شرکت دم در اتاق وایستادم در زدم
کانگ: بیا تو
یونجی: تعظیم کردم رفتم نشستم
کانگ: امشب توی شرکت جئون یه مراسم بزرگ هست و همه شرکای شرکت توی اون جشن حضور دارن تو هم به عنوان نماینده ما توی اون جشن باید حضور داشته باشی
یونجی: خانم کانگ من مریضم از طرف دیگه هم من تا حالا تو همچین مراسم هایی حضور نداشتم نمیتونم برم
کانگ: من ازت درخواست نکردم !
یونجی: اما.....
کانگ: میتونی بری
یونجی: چشم
زنیکه خر انگار من خدمتکارشم اونطوری باهام رفتار میکنه رفتم خونه یه دوش گرفتم خانم کانگ مکان و زمان رو برام فرستاده بود از اون جایی که لباس مجلسی زیادی نداشتم یه لباس انتخاب کردم ( اسلاید دوم ) موهامو باز گذاشتم یه ارایش لایت کردم ساعت ۸:۳۰ بود پالتو مو پوشیدم و یه تاکسی گرفتم و رفتم وقتی رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم
نگهبان: ببخشید میتونید اسم و فامیل تون رو بگید
یونجی: اااا حتما یونجی پارک یونجی هستم
نگهبان: بفرمایید داخل خانم پارک
یونجی: رفتم داخل خونه که نبود قصر بود اول فکر میکردم توی یه شرکت باشه ولی توی یه عمارت بود همه لباسای شیک پوشیده بودن ولی من با یه لباس ساده رفته بودم فقط دلم میخواست تو زود ترین فرصت امشب تموم بشه کنار یک میز وایستادم بهم م*ش*ر*و*ب دادن ولی من زیر سن قانونی بودم~~~~~
یک ساعت گذشته بود حوصلم سر رفته بود همین شکلی تو فکر بودم که دونفر اومدن و کنارم وایستادن
چان یول: سلام بانو
جی هو: بانوی زیبا افتخار اشنایی میدید
یونجی: تعظیم کردم پارک یونجی هستم
( اونا هم خودشون رو معرفی کردن )
یونجی: تو فکر بودم که اقای جئون اومد
جونگ کوک: از همه مهمون هایی که امشب حضور پیدا کردن ممنونم ....
یونجی: کلی حرف از از طرح هایی که میخواست از هدفش برای کارش از سود و زیان و..........
تو فکر بودم که
♡♡♡¡
۳۶.۹k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.