لیچا....پارت ۱۴
لیا:فک کردم حالم خوبه تا اینکه از هوش رفتم
چاعان:لیا؟کجاایی؟
توانا و یاعیز:(بافریاد)لیااا
توانا:اینجوری نمیشه هر کدوممون از ی راه میریم.
چاعان:سریع رفتم اون طرف تا دنبال لیا بگردم
لیا:بهوش اومدم و زیر لب گفتم:کمک
یهو یکیو اونطرف دیدم و بعد دوباره از هوش رفتم
چاعان:لیاا!!.بیاید لیا اینجاس
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
بعد از دو ساعت.
لیا:اگه پیدام نمیکردی چ میشد واقعا😔
چاعان:درو بازکردمو:لیا حالت خوبهه؟
لیا:اهم
توانا:خیلی ممنون ایسان خانوم مادیگه بریم
لیا:بچه ها ببخشید تعطیلات تون رو خراب کردم
یاعیز:لیا جون تو هزار برابر مهم تر از تعطیلاتی
لیا:خوب که هستید
چاعان:لیا؟کجاایی؟
توانا و یاعیز:(بافریاد)لیااا
توانا:اینجوری نمیشه هر کدوممون از ی راه میریم.
چاعان:سریع رفتم اون طرف تا دنبال لیا بگردم
لیا:بهوش اومدم و زیر لب گفتم:کمک
یهو یکیو اونطرف دیدم و بعد دوباره از هوش رفتم
چاعان:لیاا!!.بیاید لیا اینجاس
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
بعد از دو ساعت.
لیا:اگه پیدام نمیکردی چ میشد واقعا😔
چاعان:درو بازکردمو:لیا حالت خوبهه؟
لیا:اهم
توانا:خیلی ممنون ایسان خانوم مادیگه بریم
لیا:بچه ها ببخشید تعطیلات تون رو خراب کردم
یاعیز:لیا جون تو هزار برابر مهم تر از تعطیلاتی
لیا:خوب که هستید
۱.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.