پارت ٩
دختر اومد طرفت بهت سلام کرد تو هم سلام کردی بهت گفت من دوست دختر جیمینم جیمین هستم اوم جیمین نیست تو کبک کردی گفتی نه نیست بعد دختره گفت تو چیشی تو گفتی اوم من دوستشم دیروز آشنا شدیم دختره گفت اها بعد یهو جیمین اومد دید تو پیش دوست دخترش هستی کبک کرد تو بهش گفتی من تنها میزارم شما بعد میفته گرفتی رفتی خدمتکار توورو خیلی دؤس دأشت ناراحت شد جیمین میخاست برات تؤضيح بده ولی تو رفتی رفتی خؤنه ی دوستت یونی بهش هنهدچیو گفتی یونی گفت پس دوست دختر داره چه بد تو که عاشقش نشدی غیرتی شدی تو گفتی نه بابا
یونی گفت اره جون خودت
تو گفتی میشه ببندی کي عاشق اون میشه یونی گفت باشه از من گفتن بود تو عاشقی
بعد گفتی ول کن دیگ یونی گفت باش یونی گفت اها تا یادم نرفته وسایل خریدم بهت بدم تو گفتینمیخام مال خودت تو گفتی نه هر کدوم ٢ تا خریدم وسایل بهت نشؤن داد بهت داد ازش تشکر کردی کم کم ساعت ٧ شد میخاستی بری یونی گفت امشب بمون تو گفتی نه اجی بهتره برم تا اون کفنم نکرد یونی گفت باش به سلامت مراقب باش
راه افتادی از یونی خدافظی کردی یونی گفت خدافز تاکسی گرفتی تو تاکسی بودی رسیدی
بادیگارد ها گفتن خانم اومدین تو هم گفتی اره رفتی داخل جیمین به دختره گفت تو کس هسی چیشی دختره اومد یکی زد محکم زیر گوشت جیمین ناراحت شد یکم تو رفتی تو اتاقت
جیمین اومد یهو
داستان ادامه دارد
یونی گفت اره جون خودت
تو گفتی میشه ببندی کي عاشق اون میشه یونی گفت باشه از من گفتن بود تو عاشقی
بعد گفتی ول کن دیگ یونی گفت باش یونی گفت اها تا یادم نرفته وسایل خریدم بهت بدم تو گفتینمیخام مال خودت تو گفتی نه هر کدوم ٢ تا خریدم وسایل بهت نشؤن داد بهت داد ازش تشکر کردی کم کم ساعت ٧ شد میخاستی بری یونی گفت امشب بمون تو گفتی نه اجی بهتره برم تا اون کفنم نکرد یونی گفت باش به سلامت مراقب باش
راه افتادی از یونی خدافظی کردی یونی گفت خدافز تاکسی گرفتی تو تاکسی بودی رسیدی
بادیگارد ها گفتن خانم اومدین تو هم گفتی اره رفتی داخل جیمین به دختره گفت تو کس هسی چیشی دختره اومد یکی زد محکم زیر گوشت جیمین ناراحت شد یکم تو رفتی تو اتاقت
جیمین اومد یهو
داستان ادامه دارد
۲۴.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.