پارت ۱۲ فصل ۲
به سمت رستوران رسیدم پیاده شدم که رفتم داخل زنگ زدم بهش که کجا نشسته رفتم پیشش
جیمین: سلام ات
ات: سلام خوبی چند وقته ندیدمت
جیمین: (خنده) منم همینطور
ات : جیمین راستش میخواستم یه چیزی بپرسم
جیمین: جانم بگو
ات: خب میگه قضیه رو
جیمین: خب راست میگه
ات: چ..چی جدی
جیمین : اهوم اون نمیخواست با الارا زندکی کنه مجبور شد
ات : اهان(ناراحت)
ات: خب من برم دیگه
جیمین: میری
ات : آره بعد آن میبینمت
ویو ات
از رستوران اومدم بیرون یعنی شوگای من بخاطر من مجبور شد چرا آخه نتونستم تحمل کنم رفتم عمارت شوگاشون اول نمیخواستم در بزنم ولی همی قدرتمو جمع کردم در زدم
الارا: کیه
که با اون صورت نحس مواجه شدم
ات: میشه به شوگا بیای
الارا: ات توی برابچی بگم شوهرم بیا
ات: اولن که شوهر تو نبود دزدیش دوم برای کار میخوام باهاش حرف بزنم
الارا رفت به شوگا گفت بیاد پایین
ویو شوگا
الارا اومد صدام کرد که یکی باهام کار داره رفتم پایین که ات بود
شوگا : ات تو اینجا چکار میکنی بیا تو
ات: میشه یجا دیگه صحبت کنیم
شوگا : باش من برم لباس بپوشم
ویو ات
بعد از چند دقیقه اومد سوار ماشین شدیم رفتیم یه پارک
شوگا : خب جانم بگو کار داشتی
ات: شوگا میشه منو ببخشی(گریه)
شوکا : ا..ات چیزی شده نفسم چرا گریه میکنی کسی ناراحتت کرده
ات : بدون هیچ حرفی بغلش کردم
ات: جیمین بهم گفت چیشده
شوگا: بس فهمیدی
ات: یعنی دیگه نمیتونیم باهام باشیم
شوگا : معلومه که میشه پیشی کوچولوی من
...
جیمین: سلام ات
ات: سلام خوبی چند وقته ندیدمت
جیمین: (خنده) منم همینطور
ات : جیمین راستش میخواستم یه چیزی بپرسم
جیمین: جانم بگو
ات: خب میگه قضیه رو
جیمین: خب راست میگه
ات: چ..چی جدی
جیمین : اهوم اون نمیخواست با الارا زندکی کنه مجبور شد
ات : اهان(ناراحت)
ات: خب من برم دیگه
جیمین: میری
ات : آره بعد آن میبینمت
ویو ات
از رستوران اومدم بیرون یعنی شوگای من بخاطر من مجبور شد چرا آخه نتونستم تحمل کنم رفتم عمارت شوگاشون اول نمیخواستم در بزنم ولی همی قدرتمو جمع کردم در زدم
الارا: کیه
که با اون صورت نحس مواجه شدم
ات: میشه به شوگا بیای
الارا: ات توی برابچی بگم شوهرم بیا
ات: اولن که شوهر تو نبود دزدیش دوم برای کار میخوام باهاش حرف بزنم
الارا رفت به شوگا گفت بیاد پایین
ویو شوگا
الارا اومد صدام کرد که یکی باهام کار داره رفتم پایین که ات بود
شوگا : ات تو اینجا چکار میکنی بیا تو
ات: میشه یجا دیگه صحبت کنیم
شوگا : باش من برم لباس بپوشم
ویو ات
بعد از چند دقیقه اومد سوار ماشین شدیم رفتیم یه پارک
شوگا : خب جانم بگو کار داشتی
ات: شوگا میشه منو ببخشی(گریه)
شوکا : ا..ات چیزی شده نفسم چرا گریه میکنی کسی ناراحتت کرده
ات : بدون هیچ حرفی بغلش کردم
ات: جیمین بهم گفت چیشده
شوگا: بس فهمیدی
ات: یعنی دیگه نمیتونیم باهام باشیم
شوگا : معلومه که میشه پیشی کوچولوی من
...
۱۰.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۳