شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 17
«شوهر سخت گیر من💞فصل دوم»
╭══💜═════ღ❦ღ══╮
ᥣᥲძᥡ💞ȷᥱ᥆ᥒȷk
╰══ღ❦ღ═════💜══╯
پارت💞17
کوک« اما این زیادیه
ا.ت« نخیر خیلی کم هم هست
کوک« نکنه میخوای طلاق بگیری
ا.ت« این چه حرفیه من نمیخوام شوهرمو ول کنم به امان خدا
کوک« خوب اینقدر سخت گیرم نباش
ا.ت« نخیرم حالا هم از اتاقم برو بیرون
کوک« اوف
ا.ت« برو بیرون یلاه برو بیرون
«صبح روز بعد»
ا.ت:
همه مون صبحونه مونو خورده بودیم اون جنی نیومده بود خانوم باید صبحانه شونو تو اتاق میخورد همه نشسته بودن رو مبل جنی تو اتاقش بود پدر و مادر جونگ کوک و من و جونگ کوک روی مبل نشسته بودیم که گوشی پدر جون زنگ خورد
پ« چطور
کوک« چی شده پدر
پ« اون قاچاق مواد که بود، خانواده ی کانگ اونو ازمون دزدید
کوک« اه حالا باید چیکار کنیم
پ« خودت یکاریش بکن ناسلامتی ریس شدی
کوک« باشه
جونگ کوک بلند شد و وسط سالن داد زد« جنی خانوم جنی
که جنی پایین اومد و گفت« بله عشقم وقتی میگفت عشقم بدجور کفری ام میکرد دلم میخواست موهاشو بکنم
کوک« باید آزمایش بدین
ج« چرا
کوک« تست دی ان ای بخاطر اینکه بفهمم اون بچه مال من هست یا نه
ج« باشه
ا.ت« منم باهاتون میام
کوک« باشه
ج« پس من میرم پسرمونو اماده کنم
کوک« پسرت فعلا معلوم نیس پسر منم هست یا نه
ا.ت:
جونگ کوک که آماده بود منم رفتم یه فالتو پوشیدم و کیف پولم رو برداشتم و اومدم پایین پیش جونگ کوک بعد چند دقیقه جنی و پسرشم اومدن و باهم سوار ماشین شدیم من جلو نشستم بعد چند دقیقه رسیدیم بیمارستان و وارد بیمارستان شدیم
کوک« سلام ما میخواهیم تست دی ان ای بدیم باید کجا بریم
پ« از این طرف
و پرستار ما رو همراهی کرد به یه اتاقی دکتر اونجا بود اول از جونگ کوک ازمایش خون گرفت بعد نوبت پسر جنی شد
ا.ت« اسمش چیه
ج« جیسون
جیسون« مامان من از آمپول میترسم
ج« نترس چیزی نیست
دکتر امپول رو نزدیک جیسون کرد و جیسون شروع به گریه کردن کرد
ج« اروم باش گریه نکن ولی بازم جیسون گریه میکرد که این دفعه جنی داد زد و گفت« ساکت باش دیگه جیسون گریه هاش شدت گرفت
ا.ت« حتی بلد هم نیستی یه بچه رو اروم کنی تو دیگه چطور مادری هستی اسم خودتو گذاشتی مادر
من از جیبم یه شکلات برداشتم و سمت جیسون گرفتم و گفتم« پسر خوب جیسون اروم باش بیا این شکلات رو بگیر به دکتر اشاره کردم که کارشو بکنه همینطوری داشتم با جیسون حرف میزدم که دکتر کارش تمام شد و جیسون اخرش یه اخی گفت
*بچه ها جنی اون جنی بلک پینک نیست*
ببخشید بچه ها بخاطر امتحاناته فعلا شرطا رو برسونین اگه وقت کردم یه پارت دیگه مینویسم اپ میکنم اگه نکردم ببخشید
شرط:
لایک« 100
کامنت« حتما بزارین
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
╭══💜═════ღ❦ღ══╮
ᥣᥲძᥡ💞ȷᥱ᥆ᥒȷk
╰══ღ❦ღ═════💜══╯
پارت💞17
کوک« اما این زیادیه
ا.ت« نخیر خیلی کم هم هست
کوک« نکنه میخوای طلاق بگیری
ا.ت« این چه حرفیه من نمیخوام شوهرمو ول کنم به امان خدا
کوک« خوب اینقدر سخت گیرم نباش
ا.ت« نخیرم حالا هم از اتاقم برو بیرون
کوک« اوف
ا.ت« برو بیرون یلاه برو بیرون
«صبح روز بعد»
ا.ت:
همه مون صبحونه مونو خورده بودیم اون جنی نیومده بود خانوم باید صبحانه شونو تو اتاق میخورد همه نشسته بودن رو مبل جنی تو اتاقش بود پدر و مادر جونگ کوک و من و جونگ کوک روی مبل نشسته بودیم که گوشی پدر جون زنگ خورد
پ« چطور
کوک« چی شده پدر
پ« اون قاچاق مواد که بود، خانواده ی کانگ اونو ازمون دزدید
کوک« اه حالا باید چیکار کنیم
پ« خودت یکاریش بکن ناسلامتی ریس شدی
کوک« باشه
جونگ کوک بلند شد و وسط سالن داد زد« جنی خانوم جنی
که جنی پایین اومد و گفت« بله عشقم وقتی میگفت عشقم بدجور کفری ام میکرد دلم میخواست موهاشو بکنم
کوک« باید آزمایش بدین
ج« چرا
کوک« تست دی ان ای بخاطر اینکه بفهمم اون بچه مال من هست یا نه
ج« باشه
ا.ت« منم باهاتون میام
کوک« باشه
ج« پس من میرم پسرمونو اماده کنم
کوک« پسرت فعلا معلوم نیس پسر منم هست یا نه
ا.ت:
جونگ کوک که آماده بود منم رفتم یه فالتو پوشیدم و کیف پولم رو برداشتم و اومدم پایین پیش جونگ کوک بعد چند دقیقه جنی و پسرشم اومدن و باهم سوار ماشین شدیم من جلو نشستم بعد چند دقیقه رسیدیم بیمارستان و وارد بیمارستان شدیم
کوک« سلام ما میخواهیم تست دی ان ای بدیم باید کجا بریم
پ« از این طرف
و پرستار ما رو همراهی کرد به یه اتاقی دکتر اونجا بود اول از جونگ کوک ازمایش خون گرفت بعد نوبت پسر جنی شد
ا.ت« اسمش چیه
ج« جیسون
جیسون« مامان من از آمپول میترسم
ج« نترس چیزی نیست
دکتر امپول رو نزدیک جیسون کرد و جیسون شروع به گریه کردن کرد
ج« اروم باش گریه نکن ولی بازم جیسون گریه میکرد که این دفعه جنی داد زد و گفت« ساکت باش دیگه جیسون گریه هاش شدت گرفت
ا.ت« حتی بلد هم نیستی یه بچه رو اروم کنی تو دیگه چطور مادری هستی اسم خودتو گذاشتی مادر
من از جیبم یه شکلات برداشتم و سمت جیسون گرفتم و گفتم« پسر خوب جیسون اروم باش بیا این شکلات رو بگیر به دکتر اشاره کردم که کارشو بکنه همینطوری داشتم با جیسون حرف میزدم که دکتر کارش تمام شد و جیسون اخرش یه اخی گفت
*بچه ها جنی اون جنی بلک پینک نیست*
ببخشید بچه ها بخاطر امتحاناته فعلا شرطا رو برسونین اگه وقت کردم یه پارت دیگه مینویسم اپ میکنم اگه نکردم ببخشید
شرط:
لایک« 100
کامنت« حتما بزارین
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۱۲۰.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.