پارت ~18~
ویو ات
از خواب پاشدم زود دست و صورتمو شستم و رفتم پایین که به اجوما گفتم
+ببخشید اجوما خوابم برد بود
∆مهم نیس دخترم برو سفره رو بچین
+باشه
رفتم سفر رو چیدم ارباب هم اومد پایین و سره سفره نشست و شروع به خوردن کرد بعد ارباب که غذاش تموم شد رفت شرکت و ما هم شروع کردیم به کار کردن
"فلش بک دو ماه بعد"
ویو ات
من الان ۲ ماهه که اینجا کار میکنم امشب هم قرار بود مهمونی داشته باشیم برای همین رفتم کل عمارت رو تمیز کردم و خوراکی ها رو هم درست کردم و دیگه شب شده بود ساعت 7 بود رفتم یه دوش گرفتم و دوباره لباس خدمتکاری مو پوشیدم و رفتم پایین تقریباً مهمون ها اومده بودن ارباب هم پیش دوستاش بود یکی از خدمتکار ها بهم گفت که این نوشیدنی ها رو ببرم اما من گفتم خودت ببر بعد که اومد گفت(علامت خدمتکارهπ)
π ات ارباب گفته خودت نوشیدنی ها رو ببر
+اوف باشه بده
ات نوشیدنی هارو گرفت و رفت پیش ارباب و نوشیدنی هارو بهش داد و جیمین تمام وقت حواسش به ات بود که کسی بهش نزدیک نشه و ات هم عین خیالش نبود
کم کم مهونی تموم شد و مهمون ها رفتن و ما هم همه ی جا رو دوباره تمیز کردیم و هر کس رفت اتاقش و منم رفتم توی تختم میخواستم به جنی زنگ بزنم اما گوشیم پیشم نبود نمیدونستم چیکار کنم برای همین گفتم ولش کن فردا یکاریش میکنم
و گرفتم و خوابیدم...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
از خواب پاشدم زود دست و صورتمو شستم و رفتم پایین که به اجوما گفتم
+ببخشید اجوما خوابم برد بود
∆مهم نیس دخترم برو سفره رو بچین
+باشه
رفتم سفر رو چیدم ارباب هم اومد پایین و سره سفره نشست و شروع به خوردن کرد بعد ارباب که غذاش تموم شد رفت شرکت و ما هم شروع کردیم به کار کردن
"فلش بک دو ماه بعد"
ویو ات
من الان ۲ ماهه که اینجا کار میکنم امشب هم قرار بود مهمونی داشته باشیم برای همین رفتم کل عمارت رو تمیز کردم و خوراکی ها رو هم درست کردم و دیگه شب شده بود ساعت 7 بود رفتم یه دوش گرفتم و دوباره لباس خدمتکاری مو پوشیدم و رفتم پایین تقریباً مهمون ها اومده بودن ارباب هم پیش دوستاش بود یکی از خدمتکار ها بهم گفت که این نوشیدنی ها رو ببرم اما من گفتم خودت ببر بعد که اومد گفت(علامت خدمتکارهπ)
π ات ارباب گفته خودت نوشیدنی ها رو ببر
+اوف باشه بده
ات نوشیدنی هارو گرفت و رفت پیش ارباب و نوشیدنی هارو بهش داد و جیمین تمام وقت حواسش به ات بود که کسی بهش نزدیک نشه و ات هم عین خیالش نبود
کم کم مهونی تموم شد و مهمون ها رفتن و ما هم همه ی جا رو دوباره تمیز کردیم و هر کس رفت اتاقش و منم رفتم توی تختم میخواستم به جنی زنگ بزنم اما گوشیم پیشم نبود نمیدونستم چیکار کنم برای همین گفتم ولش کن فردا یکاریش میکنم
و گرفتم و خوابیدم...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
۹.۲k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.