تقدیر سیاه و سفید p70
جولیان: ونسا میدونی چقد نگرانت بودم میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود ......یه روز اومدن بهم گفتن که آزادم وقتی اومدم خونه دیدم نیستی
دستمو روی صورتش گذاشتم و ناز کردم: ببخش داداشی ..برای آزادیت باید یه کاری میکردم ولی قول میدم از پیشت نرم ...همینجا میمونم
دوباره بغلش کردم
پرسیدم: این مدت ک نبودم چیکار میکردی..اجاره خونه و خرجتو از کجا در میووردی
جولیان : برادر همونی که ب جرم قتلش افتادم زندان ،کیم تهیونگ...اون کمکم کرد و پول اجاره و این جور چیزا رو پرداخت میکرد .......راستی یه چیزی بهت بگم باورت نمیشه ....بابا ...همون یارو بابا رو هم برد کمپ تا ترک کنه
نمیدونم باید ازش ممنون باشم که هوای بابا و داداشمو داشت یا بخاطر بلا هایی که سرم اورد ازش متنفر باشم
جولیان: راستش یکم قیافش واسم آشناس فکر کنم قبلا دیده بودمش
یادمه اون موقع ها جولیان مدرسه شبانه روزی میرفت
واسه همین زیاد از ماجرا های توی خونه خبر نداشت: پسر یکی دوستای قدیمی باباس ..برای همین برات آشناس
لباسامو یا تاپ و شلوار عوض کردم فردا هم باید لباس زمستونی ها رو بیارم بیرون چون همش لباس تابستونی و باز داشتیم
یکم غذا پختم و نشستیم سر میز
جولیان: ونساااا...تنت ...تنت چرا چرا این شکلیه ...کی این کارو کرده
حواسم به زخمام نبود کاش تاپ نمیپوشیدم ..سری گفتم :ن چیزی نیس ولش کن
جولیان: ینی چی چیزی نیس ..بدنت همش خط خطی و زخمیه
نفس عمیقی کشیدم: گفتم ک چیزی نیس جولیان ....ببین هر چقد کمتر بدونی به نفع خودته ...نمیخوام با این جور مسائل ناراحتت کنم
جواب کوتاه و مختصری دادم بهش
ولی توی دلم حرف های زیادی داشتم برای زدن
مسکن و قرص خواب خوردم و خوابیدم
اولای پاییز بود و هوا سرد شده بود جولیانو با لباس گرم فرستادم مدرسه ،خودمم یه سارافون بافتنی پوشید
کلید خونه رو برداشتم و رفتم پیش اقای لی
در زدم و وارد شدم
بعد سلام علیک گفت: در خواست طلاقت رو دادم چون خواستی هر چه زودتر جدا بشی بهتره امروز بریم کاراشو بکنیم
منو به اتاقی که بالاش پزشک قانونی نوشته بود راهنمایی کرد
از اینکه دکترش زن بود دلم قرص شد ،برگه هایی که جلوش بود رو نگاه کرد
گفت: خب خانم پارک ونسا ...تو مدارکتون نوشته که در خواست طلاق دادین به دلیل اینکه شوهرتون شما را کتک میزده و شکنجه میداده درسته؟
با جدیت گفتم: بله
گفت: میتونین بگین با چه جور وسایلی اینکارو میکرده؟
ناخداگاه اشک تو چشمام جمع شد
با بغض جوابشو دادم: شلاق .. کابل ...زنجیر و چاقو...بعضی وقتا هم با کمربندش
از پشت میزش بلند شد: خب حالا بفرمایید این طرف تا آثار ضرب و جرح رو بررسی کنم
دستمو روی صورتش گذاشتم و ناز کردم: ببخش داداشی ..برای آزادیت باید یه کاری میکردم ولی قول میدم از پیشت نرم ...همینجا میمونم
دوباره بغلش کردم
پرسیدم: این مدت ک نبودم چیکار میکردی..اجاره خونه و خرجتو از کجا در میووردی
جولیان : برادر همونی که ب جرم قتلش افتادم زندان ،کیم تهیونگ...اون کمکم کرد و پول اجاره و این جور چیزا رو پرداخت میکرد .......راستی یه چیزی بهت بگم باورت نمیشه ....بابا ...همون یارو بابا رو هم برد کمپ تا ترک کنه
نمیدونم باید ازش ممنون باشم که هوای بابا و داداشمو داشت یا بخاطر بلا هایی که سرم اورد ازش متنفر باشم
جولیان: راستش یکم قیافش واسم آشناس فکر کنم قبلا دیده بودمش
یادمه اون موقع ها جولیان مدرسه شبانه روزی میرفت
واسه همین زیاد از ماجرا های توی خونه خبر نداشت: پسر یکی دوستای قدیمی باباس ..برای همین برات آشناس
لباسامو یا تاپ و شلوار عوض کردم فردا هم باید لباس زمستونی ها رو بیارم بیرون چون همش لباس تابستونی و باز داشتیم
یکم غذا پختم و نشستیم سر میز
جولیان: ونساااا...تنت ...تنت چرا چرا این شکلیه ...کی این کارو کرده
حواسم به زخمام نبود کاش تاپ نمیپوشیدم ..سری گفتم :ن چیزی نیس ولش کن
جولیان: ینی چی چیزی نیس ..بدنت همش خط خطی و زخمیه
نفس عمیقی کشیدم: گفتم ک چیزی نیس جولیان ....ببین هر چقد کمتر بدونی به نفع خودته ...نمیخوام با این جور مسائل ناراحتت کنم
جواب کوتاه و مختصری دادم بهش
ولی توی دلم حرف های زیادی داشتم برای زدن
مسکن و قرص خواب خوردم و خوابیدم
اولای پاییز بود و هوا سرد شده بود جولیانو با لباس گرم فرستادم مدرسه ،خودمم یه سارافون بافتنی پوشید
کلید خونه رو برداشتم و رفتم پیش اقای لی
در زدم و وارد شدم
بعد سلام علیک گفت: در خواست طلاقت رو دادم چون خواستی هر چه زودتر جدا بشی بهتره امروز بریم کاراشو بکنیم
منو به اتاقی که بالاش پزشک قانونی نوشته بود راهنمایی کرد
از اینکه دکترش زن بود دلم قرص شد ،برگه هایی که جلوش بود رو نگاه کرد
گفت: خب خانم پارک ونسا ...تو مدارکتون نوشته که در خواست طلاق دادین به دلیل اینکه شوهرتون شما را کتک میزده و شکنجه میداده درسته؟
با جدیت گفتم: بله
گفت: میتونین بگین با چه جور وسایلی اینکارو میکرده؟
ناخداگاه اشک تو چشمام جمع شد
با بغض جوابشو دادم: شلاق .. کابل ...زنجیر و چاقو...بعضی وقتا هم با کمربندش
از پشت میزش بلند شد: خب حالا بفرمایید این طرف تا آثار ضرب و جرح رو بررسی کنم
۳۰.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.