فیک جونگکوک پارت ۱۹
رسیدین و میخواستین از هواپیما پیاده شین
جونگکوک:ببینم میریم خونه تو ؟
ا/ت:خب نه بابام گفته بیاین خونه مامانبزرگت.ماشین بیرون منتظره
جونگکوک:هممم.باشه بیا بریم
ا/ت:باکت هتم کجاس جئون؟
جونگکوک:اها گذاشتم تو کیفت
ا/ت:تو هم بذار کلاهتو یهو میبینن باز سوژه میسازن.
جونگکوک:باشه بابا چقد نگرانی
رفتین چمدون هارو بگیرین.
جونگکوک:وای کلاهم افتاد
دختر کنار جونگکوک اونو دید
ا/ت:زود بزار سرتتت زوددد
دختره:وای جونگکوک اینجا تو ایرانههههه؟؟؟
جونگکوک روبه ا/ت:خب.... الفرارررر
دختره:وای نگا کن داره با دختر کنارش فارسی حرف میزنههههه
جونگکوک و ا/ت دویدن بیرون.داشتن نفس نفس میزدن
ا/ت:زودباش ماشین اونجاس
سوار شدین
جونگکوک:ببین درسته من بلدم فارسی حرف بزنم ولی خب نوشتنش رو بلد نیستم.یعنی هرچی بیرون نوشته برام مثل نقاشیه.
ا/ت:وای شدی کلاس اول؟اوپای کوچولوی من
جونگکوک:ا/تتتتت
ا/ت:تو که تا حالا ایرانو ندیدی چه حسی داری؟
جونگکوک:خب.... حس عجیبی دارم.
ا/ت:عه رسیدیم.
رفتین جلوی در خونه مامانبزرگت
جونگکوک:ببینم خوب بستی کتت رو به کمرت؟چون میدونم مامانبزرگت الان همه رو جمع کرده تو خونه
ا/ت:نه خوبه.تو چجوری شناختیش؟
جونگکوک:از قیافش معلومه خب
ا/ت:وقتی رسیدم زود لباسمو عوض میکنم.خب .بسم الله الرحمن الرحیم . در رو زدم.
مامانبزرگش:سلام عزیزم
جونگکوک:سلام خانم.حال شما خبه؟سلامتین؟(با استرس)
ا/ت:شلوغش نکن بیا بریم.
جونگکوک:باشع
همه اومدن تا سلام بدن.یکی از فامیلای دختر ا/ت ازش ۲ سال بزرگتره و بایسش جونگکوکه
همون دختر:واییییییییییی. سلام آقای جونگکوک
جونگکوک:سلام خوشبختم.
ا/ت:سلام به همه چند سال بود ندیده بودمتون.
همه:سلام بچه ها
ا/ت:ببخشید من و جونگکوک یه دقیقه بریم لباس هامون رو عوض کنیم و بیایم.(لباسشون تو اسلاید هاست)
مامانبزرگش:باشه برین
وقتی رفتن اتاقشون
مامانبزرگ ا/ت:به خدا من فکر میکنم یه چیزی بین این دوتاس
عموی ا/ت:خب جوونن.ولی وقتی اومدن میپرسم
جونگکوک:ا/ت پوشیدی؟بیام تو؟
ا/ت:اره بیا
جونگکوک:خب بزار منم بپوشم.
ا/ت:برم بیرون؟
جونگکوک:نه نرو ا/ت خب باید بدن خوشگلم رو ببینی
ا/ت:باشه از دست تو
》《》《》《》《
■■■■■■■■
□□□□□●●●
پایان پارت ۱۹.چون یه مدت نذاشته بودم طولانی بود.
شرایط برای پارت بعد ۱۵ لایک
جونگکوک:ببینم میریم خونه تو ؟
ا/ت:خب نه بابام گفته بیاین خونه مامانبزرگت.ماشین بیرون منتظره
جونگکوک:هممم.باشه بیا بریم
ا/ت:باکت هتم کجاس جئون؟
جونگکوک:اها گذاشتم تو کیفت
ا/ت:تو هم بذار کلاهتو یهو میبینن باز سوژه میسازن.
جونگکوک:باشه بابا چقد نگرانی
رفتین چمدون هارو بگیرین.
جونگکوک:وای کلاهم افتاد
دختر کنار جونگکوک اونو دید
ا/ت:زود بزار سرتتت زوددد
دختره:وای جونگکوک اینجا تو ایرانههههه؟؟؟
جونگکوک روبه ا/ت:خب.... الفرارررر
دختره:وای نگا کن داره با دختر کنارش فارسی حرف میزنههههه
جونگکوک و ا/ت دویدن بیرون.داشتن نفس نفس میزدن
ا/ت:زودباش ماشین اونجاس
سوار شدین
جونگکوک:ببین درسته من بلدم فارسی حرف بزنم ولی خب نوشتنش رو بلد نیستم.یعنی هرچی بیرون نوشته برام مثل نقاشیه.
ا/ت:وای شدی کلاس اول؟اوپای کوچولوی من
جونگکوک:ا/تتتتت
ا/ت:تو که تا حالا ایرانو ندیدی چه حسی داری؟
جونگکوک:خب.... حس عجیبی دارم.
ا/ت:عه رسیدیم.
رفتین جلوی در خونه مامانبزرگت
جونگکوک:ببینم خوب بستی کتت رو به کمرت؟چون میدونم مامانبزرگت الان همه رو جمع کرده تو خونه
ا/ت:نه خوبه.تو چجوری شناختیش؟
جونگکوک:از قیافش معلومه خب
ا/ت:وقتی رسیدم زود لباسمو عوض میکنم.خب .بسم الله الرحمن الرحیم . در رو زدم.
مامانبزرگش:سلام عزیزم
جونگکوک:سلام خانم.حال شما خبه؟سلامتین؟(با استرس)
ا/ت:شلوغش نکن بیا بریم.
جونگکوک:باشع
همه اومدن تا سلام بدن.یکی از فامیلای دختر ا/ت ازش ۲ سال بزرگتره و بایسش جونگکوکه
همون دختر:واییییییییییی. سلام آقای جونگکوک
جونگکوک:سلام خوشبختم.
ا/ت:سلام به همه چند سال بود ندیده بودمتون.
همه:سلام بچه ها
ا/ت:ببخشید من و جونگکوک یه دقیقه بریم لباس هامون رو عوض کنیم و بیایم.(لباسشون تو اسلاید هاست)
مامانبزرگش:باشه برین
وقتی رفتن اتاقشون
مامانبزرگ ا/ت:به خدا من فکر میکنم یه چیزی بین این دوتاس
عموی ا/ت:خب جوونن.ولی وقتی اومدن میپرسم
جونگکوک:ا/ت پوشیدی؟بیام تو؟
ا/ت:اره بیا
جونگکوک:خب بزار منم بپوشم.
ا/ت:برم بیرون؟
جونگکوک:نه نرو ا/ت خب باید بدن خوشگلم رو ببینی
ا/ت:باشه از دست تو
》《》《》《》《
■■■■■■■■
□□□□□●●●
پایان پارت ۱۹.چون یه مدت نذاشته بودم طولانی بود.
شرایط برای پارت بعد ۱۵ لایک
۵.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.