life again part two
#life_again
Part two
۱۵ ژانویه ی ۲۰۲۴ / سئول
جونگکوک در تلاش بود تا بزرگترین گاز رو از پشمکی که توی دستش بود بزنه و تهیونگ هم تمام تلاشش رو برای نگه داشتن خندیدنش در برابر کیوت ترین فرد دنیا کرد اما بدجور باخت و از خنده ترکید.
تهیونگ: لعنت بهتتت کوکی...
جونگکوک با لب و لوچه ای آویزن که با پشمک پوشیده شده بود گفت: هیونگ. اصلا من قهرم...
تهیونگ: نه نه کوکی قهر نکنهههه پلیزززز...
و رفت کنار پسر کوچیکتر روی صندلی شهربازی نشست.
جیمین اومد جلو و با ذوق گفت: شما دوتا گمشید بیاید بریم ماشین بازیییییی..... میخوام جفتتونو ببرمممم.
تهیونگ خنده ای به طرز برخورد جیمین کرد و دستمال تمیزی از توی جیبش درآورد و باهاش دهن پسر رو پاک کرد. بعد برگشت روبه جیمین هیونگش که با چشمای گرد نگاهشون میکرد.
جیمین: میدونید شما دوتا بیشتر از منو یونگی شبیه کاپلا رفتار میکنید. تنها فرقتون اینه که تو حلق و حنجر همدیگه نیستید.
جونگکوک با خجالت داد کشید و گفت: هیونگگگ! به خدا اگه نگیرمتتتتت
جیمین با دو ازشون دور شد و جونگکوک هم با دویدن دنبالش رفت . تهیونگ با قدم های ارومتری نسبت به اون دوتا دنبالشون رفت.
جیمین وقتی به یونگی رسید پرید بغلش و خودشو قایم کرد.
جونگکوک با دیدن این صحنه عقب کشید و روبه هیونگش گفت: یونگی هیونگ! این دوست پسرت منو تهیونگ هیونگ رو اذیت میکنههههه....
یونگی با لبخند برگشت سمت جیمین و گفت: باز چیکار کردی فسقل؟
جیمین با حالت حق به جانبی گفت: فقط گفتم واقعا شبیه کاپلا رفتار میکنن و خب... تنها فرقشون اینه که تو حلق و حنجر همدیگه نیستن.
و بعد از حرفش پسر بزرگتر زد زیر خنده.
جونگکوک برگشت سمت یونگی و با داد گفت: هیونگ! نخندا میام میزنمتتتتت
یونگی که یکم آروم تر شده بود گفت: خب چیم راست میگه دیگه ... خودتونو تاحالا دیدید ؟ طوری که به هم خیره میشید. با ارامش باهم حرف میزنید. اگه از دست کسی ناراحت یا عصبی باشید با دیدن همدیگه آروم میشید. شماها واقعا عاشق همدیگه اید ولی نمیخواید قبول کنید.
جونگکوک نگاهی به یونگی کرد و حرفاشو تحلیل کرد.
اون واقعا به حضور تهیونگ نیاز داشت... هروقت پیشش بود آروم بود..... اون خیلی زیبا بود و نمیتونست چشم ازش برداره.... و خب راجب نگاهم.. نمیدونم....یعنی من دوسش دارم؟
جونگکوک پیش خودش فکر کرد و به تهیونگ نگاه کرد.
تهیونگ هم مثل جونگکوک درحال تحلیل بود.
اون زمان زیادی بود که میدونست از جونگکوک خوشش میاد و واقعا به بودن کنارش نیاز داشت..... وقتی که کنارش بود آروم بود . پس کی میخواست اعتراف کنه؟
Part two
۱۵ ژانویه ی ۲۰۲۴ / سئول
جونگکوک در تلاش بود تا بزرگترین گاز رو از پشمکی که توی دستش بود بزنه و تهیونگ هم تمام تلاشش رو برای نگه داشتن خندیدنش در برابر کیوت ترین فرد دنیا کرد اما بدجور باخت و از خنده ترکید.
تهیونگ: لعنت بهتتت کوکی...
جونگکوک با لب و لوچه ای آویزن که با پشمک پوشیده شده بود گفت: هیونگ. اصلا من قهرم...
تهیونگ: نه نه کوکی قهر نکنهههه پلیزززز...
و رفت کنار پسر کوچیکتر روی صندلی شهربازی نشست.
جیمین اومد جلو و با ذوق گفت: شما دوتا گمشید بیاید بریم ماشین بازیییییی..... میخوام جفتتونو ببرمممم.
تهیونگ خنده ای به طرز برخورد جیمین کرد و دستمال تمیزی از توی جیبش درآورد و باهاش دهن پسر رو پاک کرد. بعد برگشت روبه جیمین هیونگش که با چشمای گرد نگاهشون میکرد.
جیمین: میدونید شما دوتا بیشتر از منو یونگی شبیه کاپلا رفتار میکنید. تنها فرقتون اینه که تو حلق و حنجر همدیگه نیستید.
جونگکوک با خجالت داد کشید و گفت: هیونگگگ! به خدا اگه نگیرمتتتتت
جیمین با دو ازشون دور شد و جونگکوک هم با دویدن دنبالش رفت . تهیونگ با قدم های ارومتری نسبت به اون دوتا دنبالشون رفت.
جیمین وقتی به یونگی رسید پرید بغلش و خودشو قایم کرد.
جونگکوک با دیدن این صحنه عقب کشید و روبه هیونگش گفت: یونگی هیونگ! این دوست پسرت منو تهیونگ هیونگ رو اذیت میکنههههه....
یونگی با لبخند برگشت سمت جیمین و گفت: باز چیکار کردی فسقل؟
جیمین با حالت حق به جانبی گفت: فقط گفتم واقعا شبیه کاپلا رفتار میکنن و خب... تنها فرقشون اینه که تو حلق و حنجر همدیگه نیستن.
و بعد از حرفش پسر بزرگتر زد زیر خنده.
جونگکوک برگشت سمت یونگی و با داد گفت: هیونگ! نخندا میام میزنمتتتتت
یونگی که یکم آروم تر شده بود گفت: خب چیم راست میگه دیگه ... خودتونو تاحالا دیدید ؟ طوری که به هم خیره میشید. با ارامش باهم حرف میزنید. اگه از دست کسی ناراحت یا عصبی باشید با دیدن همدیگه آروم میشید. شماها واقعا عاشق همدیگه اید ولی نمیخواید قبول کنید.
جونگکوک نگاهی به یونگی کرد و حرفاشو تحلیل کرد.
اون واقعا به حضور تهیونگ نیاز داشت... هروقت پیشش بود آروم بود..... اون خیلی زیبا بود و نمیتونست چشم ازش برداره.... و خب راجب نگاهم.. نمیدونم....یعنی من دوسش دارم؟
جونگکوک پیش خودش فکر کرد و به تهیونگ نگاه کرد.
تهیونگ هم مثل جونگکوک درحال تحلیل بود.
اون زمان زیادی بود که میدونست از جونگکوک خوشش میاد و واقعا به بودن کنارش نیاز داشت..... وقتی که کنارش بود آروم بود . پس کی میخواست اعتراف کنه؟
۳.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.