↓¶♪„وقتی نمیتونستی حامله شی....“♪¶↑
↓¶♪„وقتی نمیتونستی حامله شی....“♪¶↑
★≈فیک≈★←کوک→
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟻
↓جونگکوک↓
سوار ماشینم شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم
.
.
بعداز بیست دقیقه رسیدم،ماشینو پارک کردم و رفتم سمت کمپانی
که اعضا رو دیدم
جیمین:سلام
جونگکوک:سلام
تهیونگ:کار خودتو کردی نه؟!آفرین
جونگکوک:الان اومدین اینجا این حرفو بزنین؟!
نامجون:بس کنین...جونگکوک توعم ساکت
جونگکوک:چرا همتون گیرتون به منه؟!
جین:بس کن کوک
جونگکوک:فکر میکنین من ا.ت رو دوست ندارم؟!
جیهوپ:جونگکوک!
جونگکوک:بسه منم آدمم منم عاشقشم ولی نمیخوام پیش خودم نگهش دارم
جونگکوک:مبدونین چرا؟!چون خانوادم از ا.ت بدشون میاد...دوست ندارم بخاطر اینکه نمیتونه بچه دار شه... و امکانش ۱درصده آسیب ببینه
شوگا:منم بودم همینکارو میکردم
جین:تو رو این بچه کراشی؟
شوگا:نه(پوکر)
جین:انقدر ازش حمایت نکن پرو میشه
شوگا:من فقط حقیقتو گفتم
جیمین:لِنا دیشب به ا.ت زنگ زده بود
جونگکوک:چ.یشد؟(نگران)
جیمین:جونگکوک تو نابودش کردی
جونگکوک:جی.مین(ناراحت)
جیمین:چیه!؟عادیه از گریه زیاد رو تخت بیمارستان باشه؟! کوک تو نمیفهمی ولی باعث افسردگی میشه
تهیونگ:متاسفام برات
که یهو جونگکوک با بغض از اونجا رفت
پی دی نیم:ههوووش این کجا رفت؟!
جیمین:سرما خورده چند روز نمیتونه بیاد
پی دی نیم:خب به...بااااشهههههه
پی دی نیم:شماهم کار ندارین میتونین برین
پی دی نیم رفت
شوگا:فقط بلدین انرژی منفی بدین
جیمین:خالی بستم(به درو دیوار نگاه میکنه و سوت میزنه)
تهیونگ:منم(و مثل جیمین)
نامجون:خاک توسرتون
جیهوپ:دلم برای جونگکوک میسوزههه
شوگا:عاره منم
↓ا.ت↓
حالم خوب نبود پس رو تخت دراز کشیدم
چشامو بستم که یاد کوک افتادم
خود به خود از گوشه چشام اشک میریخت
ا.ت:دلم برات شد(گریه)
صدای پا میومد(بو پا میاد)
چشامو بستم و خودمو زدمبه خواب که در باز شد
میا:آخیی فدات شم خسته بودی انقدرر؟؟
اومد نزدیک و سرمو بوسید
چشام باز نبود ولی خب متوجه که میشم
که بعداز چند ثانیه رفت
منم چشامو باز کردمو به درو دیوار نگاه میکردم
رو تخت نشستم و پاهامو بغل کردم
ا.ت:یعنی همچی خوب میشه؟!(صدای گرفته)
خندش گرفت گفت
ا.ت:درست بشه؟!اگه میخواست درست بشه به اینجا نمیکشید(بغض)
★≈فیک≈★←کوک→
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟻
↓جونگکوک↓
سوار ماشینم شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم
.
.
بعداز بیست دقیقه رسیدم،ماشینو پارک کردم و رفتم سمت کمپانی
که اعضا رو دیدم
جیمین:سلام
جونگکوک:سلام
تهیونگ:کار خودتو کردی نه؟!آفرین
جونگکوک:الان اومدین اینجا این حرفو بزنین؟!
نامجون:بس کنین...جونگکوک توعم ساکت
جونگکوک:چرا همتون گیرتون به منه؟!
جین:بس کن کوک
جونگکوک:فکر میکنین من ا.ت رو دوست ندارم؟!
جیهوپ:جونگکوک!
جونگکوک:بسه منم آدمم منم عاشقشم ولی نمیخوام پیش خودم نگهش دارم
جونگکوک:مبدونین چرا؟!چون خانوادم از ا.ت بدشون میاد...دوست ندارم بخاطر اینکه نمیتونه بچه دار شه... و امکانش ۱درصده آسیب ببینه
شوگا:منم بودم همینکارو میکردم
جین:تو رو این بچه کراشی؟
شوگا:نه(پوکر)
جین:انقدر ازش حمایت نکن پرو میشه
شوگا:من فقط حقیقتو گفتم
جیمین:لِنا دیشب به ا.ت زنگ زده بود
جونگکوک:چ.یشد؟(نگران)
جیمین:جونگکوک تو نابودش کردی
جونگکوک:جی.مین(ناراحت)
جیمین:چیه!؟عادیه از گریه زیاد رو تخت بیمارستان باشه؟! کوک تو نمیفهمی ولی باعث افسردگی میشه
تهیونگ:متاسفام برات
که یهو جونگکوک با بغض از اونجا رفت
پی دی نیم:ههوووش این کجا رفت؟!
جیمین:سرما خورده چند روز نمیتونه بیاد
پی دی نیم:خب به...بااااشهههههه
پی دی نیم:شماهم کار ندارین میتونین برین
پی دی نیم رفت
شوگا:فقط بلدین انرژی منفی بدین
جیمین:خالی بستم(به درو دیوار نگاه میکنه و سوت میزنه)
تهیونگ:منم(و مثل جیمین)
نامجون:خاک توسرتون
جیهوپ:دلم برای جونگکوک میسوزههه
شوگا:عاره منم
↓ا.ت↓
حالم خوب نبود پس رو تخت دراز کشیدم
چشامو بستم که یاد کوک افتادم
خود به خود از گوشه چشام اشک میریخت
ا.ت:دلم برات شد(گریه)
صدای پا میومد(بو پا میاد)
چشامو بستم و خودمو زدمبه خواب که در باز شد
میا:آخیی فدات شم خسته بودی انقدرر؟؟
اومد نزدیک و سرمو بوسید
چشام باز نبود ولی خب متوجه که میشم
که بعداز چند ثانیه رفت
منم چشامو باز کردمو به درو دیوار نگاه میکردم
رو تخت نشستم و پاهامو بغل کردم
ا.ت:یعنی همچی خوب میشه؟!(صدای گرفته)
خندش گرفت گفت
ا.ت:درست بشه؟!اگه میخواست درست بشه به اینجا نمیکشید(بغض)
۱۳.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.