پارت ششم خاطرات عشق پرپر شده
جیمین: چرا یه کاری میکنی کم بیارم
ا،ت : من برای این اینجام که لبخند رو روی لبای موچی یونجی بیارم
جیمین: اسم موچی رو نیار حالم بد میشه
نیم ساعتی گذشت تبش اومده بود پایین یکم هم آروم
ا،ت : حالا میای با من بریم ؟ باید تو یه جای آروم باشی
جیمین: کجا
ا،ت : اصلا میبرمت خونه خودم اونجا آرومه خوبه ؟
جیمین : کم کم کن از شر این صداها خلاص شم
ا،ت : من میرم بیرون آماده شو
مادر ج : نمیاد باهات ؟ خوابید ؟
ا،ت : نه اومدم بیرون لباس هاش رو عوض کنه
مادر ج : آخه مطمئنی میتونی نگهش داری
ا،ت :کارم اینه
رفتم داخل اتاق جیمین روی کاناپه نشسته بود خیلی دردناک گریه میکرد که منم گریه ام گرفت
ا،ت : حالت خوبه ؟
جیمین: من حالم بده حتی نمیتونم بشینم
ا،ت : دراز بکش بهت تقویتی بزنم بتونی دوم بیاری
مادرش با نگرانی بالای سرمون ایستاده بود جیمین دراز کشیده بود چشماش رو بسته بود
ا،ت : من و شما بریم بیرون
تا اومدم بلند شم دستم کشیده شد
جیمین : من حالم خوبه بریم ا،ت ...
ا،ت : من برای این اینجام که لبخند رو روی لبای موچی یونجی بیارم
جیمین: اسم موچی رو نیار حالم بد میشه
نیم ساعتی گذشت تبش اومده بود پایین یکم هم آروم
ا،ت : حالا میای با من بریم ؟ باید تو یه جای آروم باشی
جیمین: کجا
ا،ت : اصلا میبرمت خونه خودم اونجا آرومه خوبه ؟
جیمین : کم کم کن از شر این صداها خلاص شم
ا،ت : من میرم بیرون آماده شو
مادر ج : نمیاد باهات ؟ خوابید ؟
ا،ت : نه اومدم بیرون لباس هاش رو عوض کنه
مادر ج : آخه مطمئنی میتونی نگهش داری
ا،ت :کارم اینه
رفتم داخل اتاق جیمین روی کاناپه نشسته بود خیلی دردناک گریه میکرد که منم گریه ام گرفت
ا،ت : حالت خوبه ؟
جیمین: من حالم بده حتی نمیتونم بشینم
ا،ت : دراز بکش بهت تقویتی بزنم بتونی دوم بیاری
مادرش با نگرانی بالای سرمون ایستاده بود جیمین دراز کشیده بود چشماش رو بسته بود
ا،ت : من و شما بریم بیرون
تا اومدم بلند شم دستم کشیده شد
جیمین : من حالم خوبه بریم ا،ت ...
۱۲۸.۵k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.