part 1 رویای اشنا
جونگ هوان
توی اتاق تیم خونه نشسته بودم و اهنگ مورد علاقم رو گوش میکردم یونجی هم طبق معمول داشت انیمه میدید. کیونگ هم داشت کتاب میخوند. ما توی یتیم خونه بودیم تقریبا از دو سالگیمون یه اقایی مارو اورد توی این یتیم خونه و به ما گفت که مادر و پدرمون توی تص*ادف مر*دن. اما من هرشب خواب میبینم که یه نفر که چهرش زیاد برام واضح نیست دستمو گرفته و منو به سمت خانوادم میبره اما تا برمیگردم سمتش تا چهرش رو ببینم از خواب میپرم.
جونگ کوک
چند وقتی بود که دنبال اطلاعات با*ند دش*منمون میگشتیم. توی اتاق نشسته بودم و از پنجره به دروازه ی عمارت زل زده بودم تا ببینم شوگا و تهیونگ کی میان، خیلی وقته فکرم درگیر خوابی هست که می بینم. خواب میبینم که دست یه دختر رو گرفتم و اون رو به سمت پدر و مادرش میبرم. توی همین فکرا بودم که در دروازه باز شد و دوتا ماشین مشکی که یکیش مال شوگا و اون یکی مال تهیونگ بود اومدن داخل. از روی صندلی بلند شدم و رفتم توی حیاط، شوگا و تهیونگ تا منو دیدن به سمتم اومدن
-سلام هیونگ چی شد پیداش کردین؟ اطلاعاتشو پیدا کردین؟
☆داداش یکم نفس بگیر. خودشو که نه ولی اطلاعاتشو چرا پیدا کردیم.
-خب پس بیاین بریم داخل تا ببینیم باید چکار کنیم.
٪جونگ کوک حالت خوبه؟ حس میکنم فکرت دگیره مگه نه شوگا؟
☆اره تهیونگ راست میگه. چیزی شده؟
-نه چیزی نیست فکرم درگیر خواب اون دختره هست.
٪اون فقط یه خوابه کوک مهم نیست فعلا باید روی باند دشمنمون تمرکز کنیم وگرنه همه ی تلاشمون به باد میره
☆اره جونگ کوک بیا بریم تا اطلاعات رو بهت نشون بدیم
-اوکی بیاین بریم داخل.
... پایان
شرط پارت بعد ۳ تا لایک و هفتا کامنت♥
ویسگون جون تروخدا این و حذف نکن🥺
توی اتاق تیم خونه نشسته بودم و اهنگ مورد علاقم رو گوش میکردم یونجی هم طبق معمول داشت انیمه میدید. کیونگ هم داشت کتاب میخوند. ما توی یتیم خونه بودیم تقریبا از دو سالگیمون یه اقایی مارو اورد توی این یتیم خونه و به ما گفت که مادر و پدرمون توی تص*ادف مر*دن. اما من هرشب خواب میبینم که یه نفر که چهرش زیاد برام واضح نیست دستمو گرفته و منو به سمت خانوادم میبره اما تا برمیگردم سمتش تا چهرش رو ببینم از خواب میپرم.
جونگ کوک
چند وقتی بود که دنبال اطلاعات با*ند دش*منمون میگشتیم. توی اتاق نشسته بودم و از پنجره به دروازه ی عمارت زل زده بودم تا ببینم شوگا و تهیونگ کی میان، خیلی وقته فکرم درگیر خوابی هست که می بینم. خواب میبینم که دست یه دختر رو گرفتم و اون رو به سمت پدر و مادرش میبرم. توی همین فکرا بودم که در دروازه باز شد و دوتا ماشین مشکی که یکیش مال شوگا و اون یکی مال تهیونگ بود اومدن داخل. از روی صندلی بلند شدم و رفتم توی حیاط، شوگا و تهیونگ تا منو دیدن به سمتم اومدن
-سلام هیونگ چی شد پیداش کردین؟ اطلاعاتشو پیدا کردین؟
☆داداش یکم نفس بگیر. خودشو که نه ولی اطلاعاتشو چرا پیدا کردیم.
-خب پس بیاین بریم داخل تا ببینیم باید چکار کنیم.
٪جونگ کوک حالت خوبه؟ حس میکنم فکرت دگیره مگه نه شوگا؟
☆اره تهیونگ راست میگه. چیزی شده؟
-نه چیزی نیست فکرم درگیر خواب اون دختره هست.
٪اون فقط یه خوابه کوک مهم نیست فعلا باید روی باند دشمنمون تمرکز کنیم وگرنه همه ی تلاشمون به باد میره
☆اره جونگ کوک بیا بریم تا اطلاعات رو بهت نشون بدیم
-اوکی بیاین بریم داخل.
... پایان
شرط پارت بعد ۳ تا لایک و هفتا کامنت♥
ویسگون جون تروخدا این و حذف نکن🥺
۶.۲k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.