دوست پسر خشمگین من
ا.ت
روز اول دانشگاه
تازه رسیده بودم به کره خیلی استرس داشتم در کلاس رو باز کردم یونا تا دیدم بغلم کرد
گفت:بلخره قبول شدی
بعد شروع کردیم به گریه کردن بعد از اینکه گریه هامون تموم شد منو برد بغل میز خودش نشوند
بعد چند دقیقه ی پسره آمد تو کلاس دیدم همه ساکت شدن
بعد پسر آمد بغل میز من نشست اون تهیونگ بود
روز اول دانشگاه
تازه رسیده بودم به کره خیلی استرس داشتم در کلاس رو باز کردم یونا تا دیدم بغلم کرد
گفت:بلخره قبول شدی
بعد شروع کردیم به گریه کردن بعد از اینکه گریه هامون تموم شد منو برد بغل میز خودش نشوند
بعد چند دقیقه ی پسره آمد تو کلاس دیدم همه ساکت شدن
بعد پسر آمد بغل میز من نشست اون تهیونگ بود
۳.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۳