وقتی عضو هشتمی و یادشون رفته تولدته
از خواب پا شدم رفتم پسرا رو بی دار کنم که بریم کمپانی
ا. ت: نامجون جین شوگا جیهوپ تهیونگ جیمین جونکوک پاشی ساعت 10صبحه (با داد ا.ت همیشه همینجوری بیدار نیکنه)
پسرا: واییییییییی دیرمون شد
راوی: سریع غذا شونو خوردن و رفتن کمپانی استاد اومد
پسرا باا. ت: سلام استاد
ا. ت ویو شروع
شروع کردیم به تمیرین دنس
من استاد اجازه گرفتم زود تر برم خونه
استاد: با شه خانم ا. ت می تونید برید
از پسرا خدافظی کردم و رفتم خونه
پسرا: ا ت کجا می ری (با کنجکاوی)
ا. ت: شب می فهمید
پرش زمانی به خونه
ا. ت ویو
امشب تولد جونکوک بود خونه رو حسابی تئزین کردم کیکم خریدم
پرش زمانی به شب
پسرا تو ماشین بون
ا. ت: نامجون جین شوگا جیهوپ تهیونگ جیمین جونکوک پاشی ساعت 10صبحه (با داد ا.ت همیشه همینجوری بیدار نیکنه)
پسرا: واییییییییی دیرمون شد
راوی: سریع غذا شونو خوردن و رفتن کمپانی استاد اومد
پسرا باا. ت: سلام استاد
ا. ت ویو شروع
شروع کردیم به تمیرین دنس
من استاد اجازه گرفتم زود تر برم خونه
استاد: با شه خانم ا. ت می تونید برید
از پسرا خدافظی کردم و رفتم خونه
پسرا: ا ت کجا می ری (با کنجکاوی)
ا. ت: شب می فهمید
پرش زمانی به خونه
ا. ت ویو
امشب تولد جونکوک بود خونه رو حسابی تئزین کردم کیکم خریدم
پرش زمانی به شب
پسرا تو ماشین بون
۳۸.۹k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.