فیک ١٧
فیک ١٧
با کمال ناباوری به کاری که پدرش کرده بود نگاه میکرد کوک فکر نمیکرد پدرش انقدر حسود و شیطان باشه
و الان داره دستبنده لایلا رو می دزده یعنی پدرش برای ثروت دست به این کار میزنه
(حالا شاید بگین ستبند از کجا اومده ؛وقتی لایلا کوک رو نجات داد و به قصر رفتن لایلا حواسش نبوده ستبمده از دستش میوفته کفه اتاق کوک
کوک هم اینو میبینه برش میداره میزارتش داخل کشو میزش )
کوک نگاهی به پشت سرش انداخت که با خدمتکار جوانی مواجه شد
جانگ سو سریع به سمت خدمتکار میره و دستشو میزاره روی
ذهنش تا به موقع خدمتکار چیزی نگه
جانگ سو:چی شده چرا اینجایی
جانگ سو نگاهی به خدمتکار کرد دید که دستش روی دهنه خدمتکار هس
جانگ سو:چی شده عزیزم
خدمتکار: چاگیا چرا اینجایی
جانگ سو:هیچی اومدم ببینم داخل اتاقش چه خبره
خدمتکار:آها
جانگ سو:اون کاری که گفتم انجام دادی
خدمتکار:اره امشب در شراب جانگ کوک میریزم
جانگ سو:خوبه حالا عزیزم بیا بریم تا کوک نیومده
خدمتکار:اوهوم
جانگ سو دست خدمتکار رو میگیره و میره
با کمال ناباوری به کاری که پدرش کرده بود نگاه میکرد کوک فکر نمیکرد پدرش انقدر حسود و شیطان باشه
و الان داره دستبنده لایلا رو می دزده یعنی پدرش برای ثروت دست به این کار میزنه
(حالا شاید بگین ستبند از کجا اومده ؛وقتی لایلا کوک رو نجات داد و به قصر رفتن لایلا حواسش نبوده ستبمده از دستش میوفته کفه اتاق کوک
کوک هم اینو میبینه برش میداره میزارتش داخل کشو میزش )
کوک نگاهی به پشت سرش انداخت که با خدمتکار جوانی مواجه شد
جانگ سو سریع به سمت خدمتکار میره و دستشو میزاره روی
ذهنش تا به موقع خدمتکار چیزی نگه
جانگ سو:چی شده چرا اینجایی
جانگ سو نگاهی به خدمتکار کرد دید که دستش روی دهنه خدمتکار هس
جانگ سو:چی شده عزیزم
خدمتکار: چاگیا چرا اینجایی
جانگ سو:هیچی اومدم ببینم داخل اتاقش چه خبره
خدمتکار:آها
جانگ سو:اون کاری که گفتم انجام دادی
خدمتکار:اره امشب در شراب جانگ کوک میریزم
جانگ سو:خوبه حالا عزیزم بیا بریم تا کوک نیومده
خدمتکار:اوهوم
جانگ سو دست خدمتکار رو میگیره و میره
۱۵.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.