سناریو درخواستی
سناریو درخواستی
موضوع:وقتی ا/ت با کوک تو رابطن ا/ت عضو هشتم سر شام روی میز غذا خوری هستن به ا/ت میگن شوگا رو صدا کن شوگا روی کاناپه خوابه
🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️
از زبون راوی یعنی من :
جین اعضا رو صدا کرد که بیان شام بخورن که همه اومدن نشستن سر میز ا/ت میخواست بشینه که جیهوپ بهش گفته برو شوگا رو صدا کن ا/ت رفت شوگا رو صدا کنه که گفت شوگا بلند شو همه منتظر تو هستیم یالا بلند شو که شوگا یهو پرید گفت جانم کوک تو ذهنش گفت جانم ج....ا......ن........م بعد ا/ت به شوگا گفته بود بیا شام منتظر تو هستیم شوگا گفت باشه بابا منو از خواب نازم بیدار کردید بعد از شام اعضا بلند شدن ا/ت گفت من ظرف هارو میشورم بعد کوک گفت منم میام کمک اعضا داشتن به ا/ت کمک میکردن ظرف هارو جمع کن بعد از جمع کردن کوک و ا/ت رفتن ظرف بشورن داشتن میشستن که کوک گفت چرا اون بهت گفته جانم هااا ا/ت گفت انگار غیرتی شدی کوک گفت آره من غیرتی شدم که چی اون بهت گفت جانم بعد شوگا اومده بود آب بخوره بعد بره دوباره بخواب که حرف کوک و ا/ت رو شنید اومد بهشون گفت خب من گفت جانم پس توقع داشتی چی بگم ا/ت گفت باشه باشه الان برید بشینید من الان میام برید بعد از ظرف شستن ا/ت رفت پیش اعضا نشست نامجون داشت کتاب میخوند جین داشت به آیینه نگاه میکرد جیمین داشت با جیهوپ کل کل میکرد بعد همه رفت خوابیدن
🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼
پایان...
ببخشید اگه کوتاه شد فقط همین به ذهنم رسید امیدوارم خوشتون بیاد کیوتام 😅🩷🍡
موضوع:وقتی ا/ت با کوک تو رابطن ا/ت عضو هشتم سر شام روی میز غذا خوری هستن به ا/ت میگن شوگا رو صدا کن شوگا روی کاناپه خوابه
🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️
از زبون راوی یعنی من :
جین اعضا رو صدا کرد که بیان شام بخورن که همه اومدن نشستن سر میز ا/ت میخواست بشینه که جیهوپ بهش گفته برو شوگا رو صدا کن ا/ت رفت شوگا رو صدا کنه که گفت شوگا بلند شو همه منتظر تو هستیم یالا بلند شو که شوگا یهو پرید گفت جانم کوک تو ذهنش گفت جانم ج....ا......ن........م بعد ا/ت به شوگا گفته بود بیا شام منتظر تو هستیم شوگا گفت باشه بابا منو از خواب نازم بیدار کردید بعد از شام اعضا بلند شدن ا/ت گفت من ظرف هارو میشورم بعد کوک گفت منم میام کمک اعضا داشتن به ا/ت کمک میکردن ظرف هارو جمع کن بعد از جمع کردن کوک و ا/ت رفتن ظرف بشورن داشتن میشستن که کوک گفت چرا اون بهت گفته جانم هااا ا/ت گفت انگار غیرتی شدی کوک گفت آره من غیرتی شدم که چی اون بهت گفت جانم بعد شوگا اومده بود آب بخوره بعد بره دوباره بخواب که حرف کوک و ا/ت رو شنید اومد بهشون گفت خب من گفت جانم پس توقع داشتی چی بگم ا/ت گفت باشه باشه الان برید بشینید من الان میام برید بعد از ظرف شستن ا/ت رفت پیش اعضا نشست نامجون داشت کتاب میخوند جین داشت به آیینه نگاه میکرد جیمین داشت با جیهوپ کل کل میکرد بعد همه رفت خوابیدن
🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼🌨🪼
پایان...
ببخشید اگه کوتاه شد فقط همین به ذهنم رسید امیدوارم خوشتون بیاد کیوتام 😅🩷🍡
۳.۵k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲