عشق دردناک پارت 53
بدون حرف به طرف ماشینش هدایتم کرد سوار شدیم را افتاد وقتی یکم دور شدیم با صدای بلند زدم زیر گریه
ا.ت:اون بهم گفت دوسم داره
تهیونگ زد کنار و دستشو رو شونه هام گذاشت وبه طرف خودش کشیدتم و بغلم کرد
تهیونگ:پس چرا داری گریه میکنی؟!
باگریه هق زدم
ا.ت:چون ازش متنفرم اون باعث و بانی همه اون بلا هایی بود که سرم اومد
اهی کشید
تهیونگ:ولی ا.ت از چشمات معلومه هنوز بهش حس داری عشق چیزی نیست که به این راحتی از قلبت بیرون کنی
سرمو بالا اوردم به چشماش نگاه کردم که اشک توش جمع شده بود
ا.ت:تو هنوز میا رو دوست داری؟
لبخندی زد
تهیونگ:ا.ت ما شرایط مون باهم فرق میکنه عشق من دیگه وجود نداره وگرنه حاضر بودم براش بمیرم ولی مال تو هنوز هست فرق ما اینه ا.ت
هقی زدم
ا.ت:ولی من بهش گفتم که دارم ازدواج میکنم اونم با گریه گفت که دوسم داره من نمیتونم باور کنم بعد این همه مدت
تهیونگ نمیتونم نمیشه این برام سخته چطور اعتماد کنم
تهیونگ:پس میخوای چیکار کنی؟
به رو به رو خیره شدم
ا.ت:من قبلنم فکر هامو کردم کارای جونگکوک غیر قابل بخشش بود تو میدونی من چه سختی های کشیدم
تهیونگ:درکت میکنم سخته به خودت زمان بده تا باهاش کنار بیایی
اخم کردم
ا.ت:من قبلنم باهاش کنار اومدم من دیگه از جونگکوک متنفرم اون همه زندگیم رو گرفت حالا که اینجا یه زندگی جدید ساختم نمیخوام از دستش بدم بهتره هرکی به راه خودش ادامه بده نمیخوام دیگه اسیب ببینم
سری تکان داد
تهیونگ:هر طور راحتی...اما بدون که من پشتتم
لبخندی زدم
ا.ت:ازت ممنونم تهیونگ برای اینکه همیشه کنارم بودی
اونم لبخندی زد و ماشین رو روشن کرد به سمت خونه.....
..... جونگکوک JK
عصبی درو بستم هر چی دستم اومد پرت کردم کل اتاق بهم ریختم مثل دیونه عربده میزدم
جونگکوک:لع*نتییییییییییی لعنت به منننننننن
چند تا شیشه هم شکست که دستم زخم شد و خو*ن چکه میکرد اما مهم نبود ا.ت من
دختر من اون مرد عو*ضی اونجا نامزدش معرفیش کرد خدا میدونست چقدر خودمو کنترل کردم که نزنم همه جاشو بیارم پایین
اون که هیچ حرفای ا.ت دیونم میکرد اون بهم گفت
ا.ت:اون بهم گفت دوسم داره
تهیونگ زد کنار و دستشو رو شونه هام گذاشت وبه طرف خودش کشیدتم و بغلم کرد
تهیونگ:پس چرا داری گریه میکنی؟!
باگریه هق زدم
ا.ت:چون ازش متنفرم اون باعث و بانی همه اون بلا هایی بود که سرم اومد
اهی کشید
تهیونگ:ولی ا.ت از چشمات معلومه هنوز بهش حس داری عشق چیزی نیست که به این راحتی از قلبت بیرون کنی
سرمو بالا اوردم به چشماش نگاه کردم که اشک توش جمع شده بود
ا.ت:تو هنوز میا رو دوست داری؟
لبخندی زد
تهیونگ:ا.ت ما شرایط مون باهم فرق میکنه عشق من دیگه وجود نداره وگرنه حاضر بودم براش بمیرم ولی مال تو هنوز هست فرق ما اینه ا.ت
هقی زدم
ا.ت:ولی من بهش گفتم که دارم ازدواج میکنم اونم با گریه گفت که دوسم داره من نمیتونم باور کنم بعد این همه مدت
تهیونگ نمیتونم نمیشه این برام سخته چطور اعتماد کنم
تهیونگ:پس میخوای چیکار کنی؟
به رو به رو خیره شدم
ا.ت:من قبلنم فکر هامو کردم کارای جونگکوک غیر قابل بخشش بود تو میدونی من چه سختی های کشیدم
تهیونگ:درکت میکنم سخته به خودت زمان بده تا باهاش کنار بیایی
اخم کردم
ا.ت:من قبلنم باهاش کنار اومدم من دیگه از جونگکوک متنفرم اون همه زندگیم رو گرفت حالا که اینجا یه زندگی جدید ساختم نمیخوام از دستش بدم بهتره هرکی به راه خودش ادامه بده نمیخوام دیگه اسیب ببینم
سری تکان داد
تهیونگ:هر طور راحتی...اما بدون که من پشتتم
لبخندی زدم
ا.ت:ازت ممنونم تهیونگ برای اینکه همیشه کنارم بودی
اونم لبخندی زد و ماشین رو روشن کرد به سمت خونه.....
..... جونگکوک JK
عصبی درو بستم هر چی دستم اومد پرت کردم کل اتاق بهم ریختم مثل دیونه عربده میزدم
جونگکوک:لع*نتییییییییییی لعنت به منننننننن
چند تا شیشه هم شکست که دستم زخم شد و خو*ن چکه میکرد اما مهم نبود ا.ت من
دختر من اون مرد عو*ضی اونجا نامزدش معرفیش کرد خدا میدونست چقدر خودمو کنترل کردم که نزنم همه جاشو بیارم پایین
اون که هیچ حرفای ا.ت دیونم میکرد اون بهم گفت
۳۴.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.