🖇فرار و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: فردا به حسابت میرسم خانوم کوچولو
دیانا: خودم زدم به خواب هیچی نگفتم
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
ارسلان: از خواب پاشدم ساعت ۶ بود ... دیانا دیانا.
دیانا: اومم ؟
ارسلان: پاشو دیر شده ساعت ۷ باید بیمارستان باشیم
دیانا: تند از خواب پریدم و رفتم تو دستشویی
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
دیانا: توی راه بودیم شقایق زنگ زده بود و گفته بود که بیمارستان فیروزگر بریم ....
ارسلان: رسیدیم و رفتیم تو بیمارستان که چهره شقایق رو دیدم
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: میگم من باید با شقایق برم ؟
ارسلان: آره
دیانا: میشه من نرم
ارسلان: نخیر بدو برو
دیانا: همراه شقایق رفتم توی اتاق و ازش آزمایش خون گرفتن و گفتن نیم ساعت دیگه جوابش میاد
ارسلان: دیانا میترسید از جواب مثبت و استرس داشت
دیانا: اون نیم ساعت کوفتی به بدبختی گذشت و ارسلان گفت میخواد بره جوابو بگیره اما
شقایق : نه خودم میرم میگیرم
ارسلان: نخیر لازم نکرده
شقایق : خب م...
ارسلان: خودم میگیرم ... یه برگه دادن دستم و بازش کردم و با دقت خوندم
ارسلان: فردا به حسابت میرسم خانوم کوچولو
دیانا: خودم زدم به خواب هیچی نگفتم
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
ارسلان: از خواب پاشدم ساعت ۶ بود ... دیانا دیانا.
دیانا: اومم ؟
ارسلان: پاشو دیر شده ساعت ۷ باید بیمارستان باشیم
دیانا: تند از خواب پریدم و رفتم تو دستشویی
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
دیانا: توی راه بودیم شقایق زنگ زده بود و گفته بود که بیمارستان فیروزگر بریم ....
ارسلان: رسیدیم و رفتیم تو بیمارستان که چهره شقایق رو دیدم
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: میگم من باید با شقایق برم ؟
ارسلان: آره
دیانا: میشه من نرم
ارسلان: نخیر بدو برو
دیانا: همراه شقایق رفتم توی اتاق و ازش آزمایش خون گرفتن و گفتن نیم ساعت دیگه جوابش میاد
ارسلان: دیانا میترسید از جواب مثبت و استرس داشت
دیانا: اون نیم ساعت کوفتی به بدبختی گذشت و ارسلان گفت میخواد بره جوابو بگیره اما
شقایق : نه خودم میرم میگیرم
ارسلان: نخیر لازم نکرده
شقایق : خب م...
ارسلان: خودم میگیرم ... یه برگه دادن دستم و بازش کردم و با دقت خوندم
۲۱.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.