𝕡𝕒𝕣𝕥 𝟚
𝕡𝕒𝕣𝕥 𝟚
نفس عمیقی کشید و با لحن قاطعی گفت
☆ متاسفم اما من قصد ندارم بیام
♤ نه اینطوری نمیشه، تو نمیخوای خوش بگذرونی؟
☆ تهیونگ شی من آدم اینجور مهمونی ها نیستم
ابروش رو تکونی داد
♤ داری زیادی مقاومت میکنی انگار باید خودم ببرمت...
با حرفی که زد سوآه با تعجب بهش نگاهی انداخت اما تهیونگ اونقدر سریع بود که بهش اجازه نشون داد عکسالعملی رو نداد و براید استایل بلندش کرد، اگر اون شخص فرد دیگه ای جز تهیونگ بود شاید سوآه یک مشت مهمونش میکرد؛ اما ادب حکم میکرد سکوت کنه، در واقع ادب هم براش اونقدرا مهم نبود اون فقط حوصله کلکل با تهیونگ رو نداشت و زیادی برای مقاومت کردن خسته بود
☆ خسته میشی منو بذار پایین
♤ مشکلی نیست من میبرمت
اخمی بین ابروهای مشکیش افتاد، کش موهاش که شل شده بود رو باز کرد و موهای پریشون و صافش رو دور شونش ریخت.
اون خوب میتونست کاری کنه که پسرا متعجب بشن، شاید طی این دوسال زیادی سرکش و بیپروا شده بود...
یقه تهیونگ رو سمت خودش کشید و با لحنی آروم اما محکم صحبت کرد
☆ تهیونگ شی بهت گفتم که من رو بذار پایین... خسته تر از اونیم که بخوام باهات بحث کنم
ساکت شد، البته حق داشت واقعا انتظار همچین چیزی رو نداشت
♤ م... متاسفم...
☆ من نگفتم ازم معذرت خواهی کنی فقط منو بذار پایین
تهیونگ که با حرف سوآه از افکارش بیرون اومده بود آروم دختر رو روی زمین گذاشت...
☆ ممنونم
کیفی که روی شونش بود رو دور گردنش انداخت و بدون اینکه متوجه تغییر حالت صورت تهیونگ بشه جلوتر از اون شروع به قدم زدن کرد
♤ حداقل چمدونت رو بده به من... سنگین نیست؟
☆ باشه باهات میام
♤ من در مورد مهمونی صحبت نکر..
☆ میدونم، نفهمیدی جوابی ندادم تهیونگ شی؟ خودم میتونم حملش کنم، اونقدرا سنگین نیست مرسی که حواست بود
سرعتش رو کمتر کرد و کنار تهیونگ ایستاد، لبخندی زد و با سر به جلو اشاره کرد
☆ حالا میتونیم بریم؟
♤ البته
نفسی که حبس کرده بود رو بیرون داد...
فکر نمیکرد دختر کوچولو انقدر صریح شده باشه، هر لحظه داشت بیشتر متعجبش میکرد و این واضح بود که از اون دختر منعطف و عامه پسند خبری نیست
☆ میتونی چند لحظه برام صبر کنی؟
♤ کجا میخوای بری؟
☆ حالا که یهویی دارم باهات میام مهمونی که قرار نیست با این لباس ظاهر بشم و به عنوان فامیلت، جلوی رفیق عزیزت خجالت زدت کنم نه؟
همینجا بمون
اون سرویس بهداشتی داخل پارک رو میبینی؟ میرم و سریع برمیگردم
کیفش رو روی دست تهیونگ گذاشت و سمت سرویس بهداشتی قدم برداشت
هیچ کس داخل نبود خنده ریزی کرد و چمدون رو روی میز آرایش اونجا گذاشت.
☆ خودشه
ᴺᵉˣᵗ ᵖᵃʳᵗ ³⁰ ˡⁱᵏᵉˢ
کامنت؟ هرچقدر مرحمت بفرمایید
نفس عمیقی کشید و با لحن قاطعی گفت
☆ متاسفم اما من قصد ندارم بیام
♤ نه اینطوری نمیشه، تو نمیخوای خوش بگذرونی؟
☆ تهیونگ شی من آدم اینجور مهمونی ها نیستم
ابروش رو تکونی داد
♤ داری زیادی مقاومت میکنی انگار باید خودم ببرمت...
با حرفی که زد سوآه با تعجب بهش نگاهی انداخت اما تهیونگ اونقدر سریع بود که بهش اجازه نشون داد عکسالعملی رو نداد و براید استایل بلندش کرد، اگر اون شخص فرد دیگه ای جز تهیونگ بود شاید سوآه یک مشت مهمونش میکرد؛ اما ادب حکم میکرد سکوت کنه، در واقع ادب هم براش اونقدرا مهم نبود اون فقط حوصله کلکل با تهیونگ رو نداشت و زیادی برای مقاومت کردن خسته بود
☆ خسته میشی منو بذار پایین
♤ مشکلی نیست من میبرمت
اخمی بین ابروهای مشکیش افتاد، کش موهاش که شل شده بود رو باز کرد و موهای پریشون و صافش رو دور شونش ریخت.
اون خوب میتونست کاری کنه که پسرا متعجب بشن، شاید طی این دوسال زیادی سرکش و بیپروا شده بود...
یقه تهیونگ رو سمت خودش کشید و با لحنی آروم اما محکم صحبت کرد
☆ تهیونگ شی بهت گفتم که من رو بذار پایین... خسته تر از اونیم که بخوام باهات بحث کنم
ساکت شد، البته حق داشت واقعا انتظار همچین چیزی رو نداشت
♤ م... متاسفم...
☆ من نگفتم ازم معذرت خواهی کنی فقط منو بذار پایین
تهیونگ که با حرف سوآه از افکارش بیرون اومده بود آروم دختر رو روی زمین گذاشت...
☆ ممنونم
کیفی که روی شونش بود رو دور گردنش انداخت و بدون اینکه متوجه تغییر حالت صورت تهیونگ بشه جلوتر از اون شروع به قدم زدن کرد
♤ حداقل چمدونت رو بده به من... سنگین نیست؟
☆ باشه باهات میام
♤ من در مورد مهمونی صحبت نکر..
☆ میدونم، نفهمیدی جوابی ندادم تهیونگ شی؟ خودم میتونم حملش کنم، اونقدرا سنگین نیست مرسی که حواست بود
سرعتش رو کمتر کرد و کنار تهیونگ ایستاد، لبخندی زد و با سر به جلو اشاره کرد
☆ حالا میتونیم بریم؟
♤ البته
نفسی که حبس کرده بود رو بیرون داد...
فکر نمیکرد دختر کوچولو انقدر صریح شده باشه، هر لحظه داشت بیشتر متعجبش میکرد و این واضح بود که از اون دختر منعطف و عامه پسند خبری نیست
☆ میتونی چند لحظه برام صبر کنی؟
♤ کجا میخوای بری؟
☆ حالا که یهویی دارم باهات میام مهمونی که قرار نیست با این لباس ظاهر بشم و به عنوان فامیلت، جلوی رفیق عزیزت خجالت زدت کنم نه؟
همینجا بمون
اون سرویس بهداشتی داخل پارک رو میبینی؟ میرم و سریع برمیگردم
کیفش رو روی دست تهیونگ گذاشت و سمت سرویس بهداشتی قدم برداشت
هیچ کس داخل نبود خنده ریزی کرد و چمدون رو روی میز آرایش اونجا گذاشت.
☆ خودشه
ᴺᵉˣᵗ ᵖᵃʳᵗ ³⁰ ˡⁱᵏᵉˢ
کامنت؟ هرچقدر مرحمت بفرمایید
۲۰.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.