درخواستی جونگ کوک
ویو جونگ کوک
امروز کنسرت بود حال خوبی نداشتم بخاطر دعوای دیشب اما من فقط با ایو حرف زدم اون نباید دیشب اونطوری از خونه میرفت اصلا ولش کن اگر دیشب دعوا نمیکردیم امروز دعوا میشد با این لباسی که پوشیدم همش یه تیکه پارچه بود با صدای جیمین از افکارم بیرون اومدم
جیمین : هی کوک بیشعور تو حق نداری از من جذاب تر باشی ولی میدونی خوبیش اینکه من میتونم فردا راه برم ول تو نه ( با خنده)
با خجالت اسمشو فریاد زدم که پا به فرار گذاشت دستی روی شونم نشست برگشتم و نامجون هیونگ رو دیدم
نامجون: هی کوک با هایون کات کردی؟!
کوک: نه چطور؟؟
نامجون : اخه تا اینجا اومد نگاهش که به تو خورد رفت بیرون!!
کوک : احتمالا بخاطر دعوای دیشبه ( بغض سگی)
ویو هایون
با دیدن اون لباس توی تن کوک بدجور تحریک شدم با سرعت به سمت کمپانی حرکت کردم باید این موضوع فاکی رو همینجا تموم میکردم با تمام سرعت وارد دفتر بنگ شی هیوک شدم و جلوی میزش ایستادم
پی دی نیم: خانم لی خوشحالم که اینجا هستید لطفا بنشینید
هایون : همینجوری راحتم !!
پی دی نیم: هر جور مایلید! چی شما رو به اینجا کشونده؟؟
هایون: 5 درصد بقیه کمپانی رو چقدر میفروشی..... هزار میلیارد دلار؟؟
پی دی نیم: امممم قبول
به بادیگارد زنگ زدم تا پول رو بیاره در عرض چند دقیقه کل کمپانی مال خودم شد ولی خیلی سریع قبول کرد پول زیادی نبود بالاخره به محل کنسرت رسیدم به سمت پشت صحنه حرکت مردم بدون توجه به بقیه بانیمو از پشت بغل کردم و سرمو توی گردنش فرو بردم تا اومدم حرفی بزنم صدایی متوقفم کرد اروم از کوک جدا شدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم
پی دی نیم : با رییس جدیدت اشنا شدی
کوک نگاهشو تند تند بین منو پی دی نیم میچرخوند انگار باورش نمیشد چی شده
پی دی نیم: خب از اول 95 درصد کمپانی به نام خانم لی بود الان همون پنج درصد باقی مونده رو خریدند و کل کمپانی رو به نام خودشون کردن منم برای خداحافظی اومدم ولی به نظر میاد مزاحم شدم خداحافظ
کوک : چرا اینکارو کردی؟!
هایون : نمیخام بدن بیبیمو ببینن و همین الان برو لباستو عوض کن
کوک؛: نمیخوام من این لباسو دوس دارم میخوام این لباسو بپوشم
با عصبانیت بیشتر به خودم نزدیکش کردم و سرمو توی گردنش فرو بردم
هایون : اگر نمیخوای دوباره زیرم بیهوش بشی برو لباستو عوض کن( با صدای دورگه)
لرزش بدنشو زیر دستم احساس کردم
کوک : باشه الان میرم عوض میکنم ( ترسیده )
و سریع در رفت همینطور که رفتنشو تماشا میکردم یه پس گردنی محکم خوردم سریع به طرف کسی که زدم برگشتم و با دیدن برادر بزرگترم دهنم بسته شد
نامجون : انقدر بچرو اذیت نکن وگرنه این بار محکم تر میزنم
و بله اون شب با خوبی و خوشی تموم شد و هایون و کوک با هم اشتی کردن
امروز کنسرت بود حال خوبی نداشتم بخاطر دعوای دیشب اما من فقط با ایو حرف زدم اون نباید دیشب اونطوری از خونه میرفت اصلا ولش کن اگر دیشب دعوا نمیکردیم امروز دعوا میشد با این لباسی که پوشیدم همش یه تیکه پارچه بود با صدای جیمین از افکارم بیرون اومدم
جیمین : هی کوک بیشعور تو حق نداری از من جذاب تر باشی ولی میدونی خوبیش اینکه من میتونم فردا راه برم ول تو نه ( با خنده)
با خجالت اسمشو فریاد زدم که پا به فرار گذاشت دستی روی شونم نشست برگشتم و نامجون هیونگ رو دیدم
نامجون: هی کوک با هایون کات کردی؟!
کوک: نه چطور؟؟
نامجون : اخه تا اینجا اومد نگاهش که به تو خورد رفت بیرون!!
کوک : احتمالا بخاطر دعوای دیشبه ( بغض سگی)
ویو هایون
با دیدن اون لباس توی تن کوک بدجور تحریک شدم با سرعت به سمت کمپانی حرکت کردم باید این موضوع فاکی رو همینجا تموم میکردم با تمام سرعت وارد دفتر بنگ شی هیوک شدم و جلوی میزش ایستادم
پی دی نیم: خانم لی خوشحالم که اینجا هستید لطفا بنشینید
هایون : همینجوری راحتم !!
پی دی نیم: هر جور مایلید! چی شما رو به اینجا کشونده؟؟
هایون: 5 درصد بقیه کمپانی رو چقدر میفروشی..... هزار میلیارد دلار؟؟
پی دی نیم: امممم قبول
به بادیگارد زنگ زدم تا پول رو بیاره در عرض چند دقیقه کل کمپانی مال خودم شد ولی خیلی سریع قبول کرد پول زیادی نبود بالاخره به محل کنسرت رسیدم به سمت پشت صحنه حرکت مردم بدون توجه به بقیه بانیمو از پشت بغل کردم و سرمو توی گردنش فرو بردم تا اومدم حرفی بزنم صدایی متوقفم کرد اروم از کوک جدا شدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم
پی دی نیم : با رییس جدیدت اشنا شدی
کوک نگاهشو تند تند بین منو پی دی نیم میچرخوند انگار باورش نمیشد چی شده
پی دی نیم: خب از اول 95 درصد کمپانی به نام خانم لی بود الان همون پنج درصد باقی مونده رو خریدند و کل کمپانی رو به نام خودشون کردن منم برای خداحافظی اومدم ولی به نظر میاد مزاحم شدم خداحافظ
کوک : چرا اینکارو کردی؟!
هایون : نمیخام بدن بیبیمو ببینن و همین الان برو لباستو عوض کن
کوک؛: نمیخوام من این لباسو دوس دارم میخوام این لباسو بپوشم
با عصبانیت بیشتر به خودم نزدیکش کردم و سرمو توی گردنش فرو بردم
هایون : اگر نمیخوای دوباره زیرم بیهوش بشی برو لباستو عوض کن( با صدای دورگه)
لرزش بدنشو زیر دستم احساس کردم
کوک : باشه الان میرم عوض میکنم ( ترسیده )
و سریع در رفت همینطور که رفتنشو تماشا میکردم یه پس گردنی محکم خوردم سریع به طرف کسی که زدم برگشتم و با دیدن برادر بزرگترم دهنم بسته شد
نامجون : انقدر بچرو اذیت نکن وگرنه این بار محکم تر میزنم
و بله اون شب با خوبی و خوشی تموم شد و هایون و کوک با هم اشتی کردن
۲.۲k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.