شغل توی اژانس (پارت سه)
دازای که تورو میبینه جنگ رو ول میکنه و خودشو به طرفت پرتاب می کنه در حالی که اسمت رو فریاد میزد (با حالت زجه مانند)
دستت رو میگیره تا نزاره بیوفتی دازای تورو به بالا میکشه و سرت رو روی پاهاش میزاره و میگه
دازای: تو نباید اینجا بمیری من نجاتت میدم تو قول دادی ما باهم یوکوهونا رو از شر ادم های بد خلاص میکنیم من تورو از اینجا میبرم و شروع میکنه حرف زدن باهات در همین حال بلند میشه و با تمام قدرت سمت اژانس حرکت میکنه ولی به خاطره قطره های اشک درست نمیدید و نزدیک بود بیوفته نیم ساعت بعد به خاطر خونریزیه زیاد از هوش میری ولز اون تورو به موقع به اژانس میرسونه....
دستت رو میگیره تا نزاره بیوفتی دازای تورو به بالا میکشه و سرت رو روی پاهاش میزاره و میگه
دازای: تو نباید اینجا بمیری من نجاتت میدم تو قول دادی ما باهم یوکوهونا رو از شر ادم های بد خلاص میکنیم من تورو از اینجا میبرم و شروع میکنه حرف زدن باهات در همین حال بلند میشه و با تمام قدرت سمت اژانس حرکت میکنه ولی به خاطره قطره های اشک درست نمیدید و نزدیک بود بیوفته نیم ساعت بعد به خاطر خونریزیه زیاد از هوش میری ولز اون تورو به موقع به اژانس میرسونه....
۳.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.