عشق اشتباه 23
یهو یه بلایی سر خودت میاری
ات : باشه
کوک : خب الان برو وسایلتو جمع کن منم به راننده بگم بیاد راه بیوفتیم خونه من
ویو ات
با اینکه زیاد بهش حسی نداشتم ولی خب بازم خیلی ناراحت بودم
وسایلمو جمع کردم و موهامو بالا بستم
رفتم دم در و با کوک منتظر راننده موندیم
.
.
.
بعداز ده دیقه راننده رسید و ما شروع به حرکت کردیم
کوک : ات تو کای رو دوست داشتی؟
ات : نه زیاد حسی بهش نداشتم ولی خب با اینکه زیاد حسی نداشتم بازم خیلی ناراحتم
حس میکنم کافی نبودم
کوک : پس چرا باهاش رفتی تو رابطه
ات : خب من و اون باهم دوست بودیم اون همیشه بهم کمک میکرد سرکار بودیم کارای منم انجام میداد واسه همین باهاش رفتم تو رابطه چون اگه قبول نمیکردم معذب میشدم خب اون کارامو انجام میداد منم نمیتونستم کاری برای اون انجام بدم چون کارامون دو تا موضوع متفاوت بود
واقعا نمیدونم چرا اینکارو با من کرد (بغض)
کوک : بعد از اون نمیخوای با کسه دیگه از ببری تو رابطه
ات : نه اصلا
اصلا اگه بخوامم نمیشه
من خیلی ازین اتفاق ناراحت شدم و اسیب دیدم
اگه برای رابطه بعدیم کافی نباشم اونم بهم خیانت میکنه
کوک : کی گفته تو تو رابطه کافی نیستی
ات : پس چرا یه ادم وقت یبار یکی تو رابطس باید بره سراغ یکی دیگه(با گریه)
کوک : عزیزم گریه نکن
اون شاید از اول رابطه داشت با هانت ربطی به کافی بودن یا نبودن تو نداره
ات : پس چرا باید با من بیاد تو رابطه(با گریه)
که کوک اتو میزاره رو پاش و بغلش میکنه
.
.
.
بعد از نیم ساعت از بغل هم بیرون اومدن
کوک : بهتر شدی؟
ات : اوهوم
فقط حوصلم سر رفته
کوک : با گوشیت کار کن
ات : گوشیمو خاموش کردم
کوک : چرا
ات : چون همون اول راه بازی کردم دیدم کای بیست و هشتا پیام داده
کوک : بده گوشیتو جوابشو بدم
ات : نمیخواد
کوک : چرا میخواد بده به من
باید جوابشو بدم
ات : باشه
گوشی رو روشن کردم و دادمش به کوک
ویو کوک
وقتی گوشی رو روشن کرد و داد دست من سی و نه تا پیام داده بود
پیام ها :
سوتفاهم پیش اومده عزیزم
ات ببخشید معذرت میخوام
و بقیه پیام ها هم معذرت خواهی بوده
ولی بعد از نیم ساعت دوباره شروع به پیام دادن کرده
اصن خیانت کردم درسته
تقصیر خودتم هس من از اول گفته بودم یسری نیاز ها دارم که تو نمیذاشتی من کاری انجام بدم تو حتی نمیذاشتی من تورو بغلت کنم
چرا نباید بهت خیانت کنم
و تا اخر همین چیزا رو میگفته
خیلی عصبی شدم وقتی پیامارو دیدم واسه همین تصمیم گرفتم ات هیچی ازین پیاما نفهمه
کوک : نگه دار ماشینو لطفا
کار دارم
ات : کجا میری
کوک : یه کار یکیش اومده باید انجام بدم
مهم نیس
وقتی پیاده شدم بهش زنگ زدم
کا : سلااااااام ات عزیزم(مست)
کوک : من جونگ کوکم
کا : کارت چیه(همچنان مست)
کوک : از الان به بعد دست از سر ات
برمیداری فهمیدی
نه بهش پیام میدی نه زنگ میزنی و نه هیچ کاره دیگه ای
فهمیدی عوضی
کا : اونوقت چرا
کوک : چون تو یه عوضیه مست با اون دختره هرزه به ات خیانت کردی (یکم داد)
و یکم فوحش دادم و گوشی رو قطع کردم و ازهمه جای گوشیه ات بلاکش کردم
لطفا حمایت👈👉
خیلی فک کردم مغزم داشت منفجر میشد اگه بد شد ببخشید 😅
ات : باشه
کوک : خب الان برو وسایلتو جمع کن منم به راننده بگم بیاد راه بیوفتیم خونه من
ویو ات
با اینکه زیاد بهش حسی نداشتم ولی خب بازم خیلی ناراحت بودم
وسایلمو جمع کردم و موهامو بالا بستم
رفتم دم در و با کوک منتظر راننده موندیم
.
.
.
بعداز ده دیقه راننده رسید و ما شروع به حرکت کردیم
کوک : ات تو کای رو دوست داشتی؟
ات : نه زیاد حسی بهش نداشتم ولی خب با اینکه زیاد حسی نداشتم بازم خیلی ناراحتم
حس میکنم کافی نبودم
کوک : پس چرا باهاش رفتی تو رابطه
ات : خب من و اون باهم دوست بودیم اون همیشه بهم کمک میکرد سرکار بودیم کارای منم انجام میداد واسه همین باهاش رفتم تو رابطه چون اگه قبول نمیکردم معذب میشدم خب اون کارامو انجام میداد منم نمیتونستم کاری برای اون انجام بدم چون کارامون دو تا موضوع متفاوت بود
واقعا نمیدونم چرا اینکارو با من کرد (بغض)
کوک : بعد از اون نمیخوای با کسه دیگه از ببری تو رابطه
ات : نه اصلا
اصلا اگه بخوامم نمیشه
من خیلی ازین اتفاق ناراحت شدم و اسیب دیدم
اگه برای رابطه بعدیم کافی نباشم اونم بهم خیانت میکنه
کوک : کی گفته تو تو رابطه کافی نیستی
ات : پس چرا یه ادم وقت یبار یکی تو رابطس باید بره سراغ یکی دیگه(با گریه)
کوک : عزیزم گریه نکن
اون شاید از اول رابطه داشت با هانت ربطی به کافی بودن یا نبودن تو نداره
ات : پس چرا باید با من بیاد تو رابطه(با گریه)
که کوک اتو میزاره رو پاش و بغلش میکنه
.
.
.
بعد از نیم ساعت از بغل هم بیرون اومدن
کوک : بهتر شدی؟
ات : اوهوم
فقط حوصلم سر رفته
کوک : با گوشیت کار کن
ات : گوشیمو خاموش کردم
کوک : چرا
ات : چون همون اول راه بازی کردم دیدم کای بیست و هشتا پیام داده
کوک : بده گوشیتو جوابشو بدم
ات : نمیخواد
کوک : چرا میخواد بده به من
باید جوابشو بدم
ات : باشه
گوشی رو روشن کردم و دادمش به کوک
ویو کوک
وقتی گوشی رو روشن کرد و داد دست من سی و نه تا پیام داده بود
پیام ها :
سوتفاهم پیش اومده عزیزم
ات ببخشید معذرت میخوام
و بقیه پیام ها هم معذرت خواهی بوده
ولی بعد از نیم ساعت دوباره شروع به پیام دادن کرده
اصن خیانت کردم درسته
تقصیر خودتم هس من از اول گفته بودم یسری نیاز ها دارم که تو نمیذاشتی من کاری انجام بدم تو حتی نمیذاشتی من تورو بغلت کنم
چرا نباید بهت خیانت کنم
و تا اخر همین چیزا رو میگفته
خیلی عصبی شدم وقتی پیامارو دیدم واسه همین تصمیم گرفتم ات هیچی ازین پیاما نفهمه
کوک : نگه دار ماشینو لطفا
کار دارم
ات : کجا میری
کوک : یه کار یکیش اومده باید انجام بدم
مهم نیس
وقتی پیاده شدم بهش زنگ زدم
کا : سلااااااام ات عزیزم(مست)
کوک : من جونگ کوکم
کا : کارت چیه(همچنان مست)
کوک : از الان به بعد دست از سر ات
برمیداری فهمیدی
نه بهش پیام میدی نه زنگ میزنی و نه هیچ کاره دیگه ای
فهمیدی عوضی
کا : اونوقت چرا
کوک : چون تو یه عوضیه مست با اون دختره هرزه به ات خیانت کردی (یکم داد)
و یکم فوحش دادم و گوشی رو قطع کردم و ازهمه جای گوشیه ات بلاکش کردم
لطفا حمایت👈👉
خیلی فک کردم مغزم داشت منفجر میشد اگه بد شد ببخشید 😅
۸.۴k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.