عشق اشتباه PART 2
اول از هرچیزی حواستم بگم که بابات حمایت هاتون ممنون
ودوم اینکه میدونم خیلی وقته نبودم اما درک کنید واقعا سرم شلوغ بود و کلی امتحان داشتم
ولی دوباره برگشتم 🖤💙
واین فیک و قراره ادامه بدم و کلی اتفاق هیجان انگیز توش قراره بیفته که توی چند پارت اینده میبینید
خیله خوب حالا بریم سراغ ادامه فیک عشق اشتباه
یه نفر وارد اتاق شد ا/ت به خودش اومد و و به اون فرد نگاه کرد و دید اون یه پسره قد بلنده کخ یه زخم روی صورتش داره و یه کت و شلوار مشکی پوشیده
و داره ا/ت رو با یه نگاه نفرت امیز نگاه میکنه در حالی که دستاشو توی جیب شلوارش کرده بود
ا/ت
شما کی هستید
علامت جیمین ج/م
ج/م
هومم یعنی میخوای بگی نمیدونی من کیم هاا
ا/ت
نن.هه
ج/م
من همونی ام که تو قراره با هاش ازودواج کنی
ا/ت
چییی
تو تو که اخه همون پسری که..
ج/م
من چی
ا/ت
هیچی
و یه لبخند ریز زد
ج/م
ههععه ببینم الان تو خوشحالی
ا/ت
نمیدونم فک..ر ک..نم
وقتی که ا/ت اینو گفت ج/.م یه دفعه ای اومد جلوی ا/ت و گلوی ا/ت رو گرفت
ج/م
توی لعنتییییییی فکر کردی خیلی قراره خوشحال و خوشبخت بشی مگه نه ولی بدون که قراره این ازدواج و اشناشدنت با من و بدنیا اومدنت و قراره کابوست بشه
کاری میکنم که هر روز ارزوی مرگ کنی
ا/ت شکه شده بود و اشکش در اومده بد
که ج/م ولش کرد و رفت عقب
ا/ت نشست زمین و با اینکه ترسیده بود داشت گریه می کرد
ا/ت
تو چته برای چی اینجوری میکنی
ج/م
بدبدخت احمق
ج/م اینو گفت و رفت از اتاق بیرون
و ا/ت هم توی اتاقش نشسته بود داشت اروم گریه می کرد که توی عمق خاطراتش فرو رفت
اون ج/م و شناخته بود چون اون همون پسری بود که توی گذشته و بچه گیش دیده بود و دوستش داشت ولی اون الان داشت همچین رفتاری و باهاش میکرد
با اینکه ج/م ا/ت رو درست نمیشناخت و نمیدونست چه بلاهایی سرش اومده
که بعدش اشکاشو پاک کرد و به خودش اومد رفت توی راه رو که دید یکی از خدمتکارا اومد پیش شو بهش گفت
خدمتکار
پدرتون میخوان شما رو توی اتاقشون ببینن
ا/ت رفت به سمت اتاق پدرش و پشت در یکم وایستاد یه نفس عمیق کشیدو در اتاق و زد و وارد اتاق شد که یه دفعه دید
.....
دوستان میدونم این پارت یکم کم شد ولی پارت بعد و زیاد تر میزارم
و توی پارت های بعد اتفاقات هیجان انگیز تری میفته
شرطا
10 لایک
و10کامنت
🙃🤝
ودوم اینکه میدونم خیلی وقته نبودم اما درک کنید واقعا سرم شلوغ بود و کلی امتحان داشتم
ولی دوباره برگشتم 🖤💙
واین فیک و قراره ادامه بدم و کلی اتفاق هیجان انگیز توش قراره بیفته که توی چند پارت اینده میبینید
خیله خوب حالا بریم سراغ ادامه فیک عشق اشتباه
یه نفر وارد اتاق شد ا/ت به خودش اومد و و به اون فرد نگاه کرد و دید اون یه پسره قد بلنده کخ یه زخم روی صورتش داره و یه کت و شلوار مشکی پوشیده
و داره ا/ت رو با یه نگاه نفرت امیز نگاه میکنه در حالی که دستاشو توی جیب شلوارش کرده بود
ا/ت
شما کی هستید
علامت جیمین ج/م
ج/م
هومم یعنی میخوای بگی نمیدونی من کیم هاا
ا/ت
نن.هه
ج/م
من همونی ام که تو قراره با هاش ازودواج کنی
ا/ت
چییی
تو تو که اخه همون پسری که..
ج/م
من چی
ا/ت
هیچی
و یه لبخند ریز زد
ج/م
ههععه ببینم الان تو خوشحالی
ا/ت
نمیدونم فک..ر ک..نم
وقتی که ا/ت اینو گفت ج/.م یه دفعه ای اومد جلوی ا/ت و گلوی ا/ت رو گرفت
ج/م
توی لعنتییییییی فکر کردی خیلی قراره خوشحال و خوشبخت بشی مگه نه ولی بدون که قراره این ازدواج و اشناشدنت با من و بدنیا اومدنت و قراره کابوست بشه
کاری میکنم که هر روز ارزوی مرگ کنی
ا/ت شکه شده بود و اشکش در اومده بد
که ج/م ولش کرد و رفت عقب
ا/ت نشست زمین و با اینکه ترسیده بود داشت گریه می کرد
ا/ت
تو چته برای چی اینجوری میکنی
ج/م
بدبدخت احمق
ج/م اینو گفت و رفت از اتاق بیرون
و ا/ت هم توی اتاقش نشسته بود داشت اروم گریه می کرد که توی عمق خاطراتش فرو رفت
اون ج/م و شناخته بود چون اون همون پسری بود که توی گذشته و بچه گیش دیده بود و دوستش داشت ولی اون الان داشت همچین رفتاری و باهاش میکرد
با اینکه ج/م ا/ت رو درست نمیشناخت و نمیدونست چه بلاهایی سرش اومده
که بعدش اشکاشو پاک کرد و به خودش اومد رفت توی راه رو که دید یکی از خدمتکارا اومد پیش شو بهش گفت
خدمتکار
پدرتون میخوان شما رو توی اتاقشون ببینن
ا/ت رفت به سمت اتاق پدرش و پشت در یکم وایستاد یه نفس عمیق کشیدو در اتاق و زد و وارد اتاق شد که یه دفعه دید
.....
دوستان میدونم این پارت یکم کم شد ولی پارت بعد و زیاد تر میزارم
و توی پارت های بعد اتفاقات هیجان انگیز تری میفته
شرطا
10 لایک
و10کامنت
🙃🤝
۱۷.۵k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.