part3
های گاااااااایز پارت جدیدشو اوردم براتون
صبحونه که تموم شد از میز بلند شدیم وقتی داشتیم میرفتیم تو حال یهو صدام کرد:تهیونگاا...
تهیونگ:جانمچاگیا
دستاشو پشتش برده بودو همش اروم خودشو روی نوک انگشتای پاش بلند میکردو دوباره پایین میومد سرشو کنار انداخت طوری که موهاش کنار افتاد بعد اروم گفت:تهیونگا... میگما...چیزه...
تهیونگ:بگو دیگه بگو چیزی شده ، چیزی میخوای
ا/ت:نه چیزی نشده
در حالی که توی همون حالت بود توی چشمام با ناز نگا کردو صداشو بچگونه کردو گفت:منو میبری خرید ؟...بعد اومد جلو و دوتا دستاشو روی سینه ام گذاشتو زیر گوشم ادامه داد،ددی؟
واقعا خیلی تحریک شده بودم یه خنده سر دادمو بادی انداختم تویگلوم:بخاطر این انقدر ناز میکردی؟آااااه چاگیا
برو حاضر شو
ا/ت:مگه لباسام بده؟
تهیونگ:خیلی لختیه ، نمیخوام کسی به بدنت نگاه کنه
ا/ت:تهیونگااااااا
تهیونگ:نوچ
ا/ت:اصن میدونی چیه، دوست دارم غیرتی شدنتو ببینم، ددی
تهیونگ:اووووف که دلم ضعف میره برا ددی گفتناش ، باشه پس بریم
از زبان ا/ت: کارت و سویچشو برداشتو زدیم بیرون نشستیم توی ماشینو یکم دور زدیم که یه پشمک فروشی دیدم
ا/ت:وااااااای واااااای تهیونگااااااااا
تهیونگ:چ...چچ....چیشددد؟چیشد؟
صدامو اوردم پایینو دوتا دستامو زیر چونه ام گذاشتمو
ا/ت:پشمک😍
تهیونگ که مخش کامل رد داده بود یه هوف عمیق کشیدو پارک کرد بعد یکم مکث کردو منو نگاه کرد منم نگاش کردمو گفتم:بریم دیگه،من پشمک میخوام
تهیونگ یکم نگا کردو بعد یهویی از خنده جر خورد
تهیونگ:قی...قی....قیا.....قیافتتتتت...🤣 خیلی...خنده .... دار شده
ا/ت:🥺عااا تهیونگ،مسخره ام میکنی؟
تهیونگ:ب....بخا.....بخاطره...بخاطره
پششششششمکککککک🤣🤣🤣🤣🤣
عای دلم خدایا مردم
عصبی نگاش کردم
تهیونگ:ببخشید ، ببخشید😂بریم
کااااااات
لایک کامنت فالو یادتون نره(:
صبحونه که تموم شد از میز بلند شدیم وقتی داشتیم میرفتیم تو حال یهو صدام کرد:تهیونگاا...
تهیونگ:جانمچاگیا
دستاشو پشتش برده بودو همش اروم خودشو روی نوک انگشتای پاش بلند میکردو دوباره پایین میومد سرشو کنار انداخت طوری که موهاش کنار افتاد بعد اروم گفت:تهیونگا... میگما...چیزه...
تهیونگ:بگو دیگه بگو چیزی شده ، چیزی میخوای
ا/ت:نه چیزی نشده
در حالی که توی همون حالت بود توی چشمام با ناز نگا کردو صداشو بچگونه کردو گفت:منو میبری خرید ؟...بعد اومد جلو و دوتا دستاشو روی سینه ام گذاشتو زیر گوشم ادامه داد،ددی؟
واقعا خیلی تحریک شده بودم یه خنده سر دادمو بادی انداختم تویگلوم:بخاطر این انقدر ناز میکردی؟آااااه چاگیا
برو حاضر شو
ا/ت:مگه لباسام بده؟
تهیونگ:خیلی لختیه ، نمیخوام کسی به بدنت نگاه کنه
ا/ت:تهیونگااااااا
تهیونگ:نوچ
ا/ت:اصن میدونی چیه، دوست دارم غیرتی شدنتو ببینم، ددی
تهیونگ:اووووف که دلم ضعف میره برا ددی گفتناش ، باشه پس بریم
از زبان ا/ت: کارت و سویچشو برداشتو زدیم بیرون نشستیم توی ماشینو یکم دور زدیم که یه پشمک فروشی دیدم
ا/ت:وااااااای واااااای تهیونگااااااااا
تهیونگ:چ...چچ....چیشددد؟چیشد؟
صدامو اوردم پایینو دوتا دستامو زیر چونه ام گذاشتمو
ا/ت:پشمک😍
تهیونگ که مخش کامل رد داده بود یه هوف عمیق کشیدو پارک کرد بعد یکم مکث کردو منو نگاه کرد منم نگاش کردمو گفتم:بریم دیگه،من پشمک میخوام
تهیونگ یکم نگا کردو بعد یهویی از خنده جر خورد
تهیونگ:قی...قی....قیا.....قیافتتتتت...🤣 خیلی...خنده .... دار شده
ا/ت:🥺عااا تهیونگ،مسخره ام میکنی؟
تهیونگ:ب....بخا.....بخاطره...بخاطره
پششششششمکککککک🤣🤣🤣🤣🤣
عای دلم خدایا مردم
عصبی نگاش کردم
تهیونگ:ببخشید ، ببخشید😂بریم
کااااااات
لایک کامنت فالو یادتون نره(:
۴.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.