💜فرشته من🤍
💜فرشته من🤍
پارت ۱۰
ارسلان:هوی مرض داری
دیانا:آره
ارسلان:خداروشکر خودت میدونی
دیانا:اسکل
ارسلان:اساره گل
دیانا:پاشدم یه زبون درازی کردم بعدش هم رفتم رو یه صندلی دیگه نشستم
ارسلان:داشتم با انگشتام بازی میکردم که دیدم هستی داره میاد طرفم
هستی:سلام ارسلان
ارسلان:سلام
هستی:میتونم کنارت بشینم
ارسلان:بشین
هستی:اون دختره کی بود
ارسلان:بخاطر اینکه حرصشو دربیارم گفتم(رلمه)
هستی:آها(با ناراحتی)
ارسلان:😏
دیانا:تو اینستا داشتم میچرخیدم که یه پیام اومد(مشترک گرامی اینترنت شما به پایان رسید) هوفف الان حوصلم سر میره چیکار کنم؟برم پیش ارسلان یا نه؟ برم حداقل بحث میکنیم حوصلم سر نمیره داشتم پاشدم برم سمتش که دیدم یه دختره اونجا بود یعنی کی بود الان میرم میفهمم
ارسلان:داشتم به چرندیات هستی گوش میکردم که دیدم دیانا داره میاد یا ابالفضل الان صوتی نده
دیانا:سلام معرفی نمی کنین
هستی:دوستشم شما چی؟
دیانا:من دیانا... که ارسلان پرید وسط حرفم
ارسلان:رل من
هستی:آها
ارسلان:عشقم یه دیقه میایی بعدشم دستشو کشیدم رفتیم اونور تر
دیانا:عشقم؟چی میگی بابا
ارسلان:الان برات توضیح میدم
دیانا:بگو میشنم
ارسلان:ببین هستی اومد کنارم نشست بعد گفت تو کیی منم بخاطر اینکه حرصشو در بیارم گفتم رلمی
دیانا:مگه دوستت نیست برای چی میخای حرصشو دربیاری
ارسلان:نه بابا دوست چیه
دیانا:پس کیه
ارسلان:هستی قبلنا بهم پیشنهاد رل داد منم قبول نکردم ولی هستی دس وردار نبود
دیانا:آها
ارسلان:فقط یه چیزی
دیانا:دیگه چی
ارسلان:ببین میشه جلوش عشقم صدات کنم
دیانا:نه بابا چایی نخورده پسر خاله میشی
ارسلان:جون من
دیانا:باش
ارسلان:پس بریم عشقم
دیانا:فقط جلو هستی
ارسلان:باش عشقم
دیانا:اصلا قضیه منتفی
ارسلان:نه قلط کردم
دیانا:آفرین پسر خوب
ارسلان:بریم دیگه
دیانا:آره آره بریم
هستی:از اولش داشتم بهشون نگا میکردم که دیگه اومدن
دیانا:ببخشید دیر شد
هستی😒
دیانا:منو ارسلان داشتیم صحبت میکردیم که همه ی بچه ها اومدن بیرون بجز نیکا ارسلان نیکا چرا نیومد
ارسلان:من که پیش تو بودم از کجا بدونم
دیانا:خب حالا یه سوال پرسیدما
ادامه دارد....
حمایت پلیز💜🤍
پارت ۱۰
ارسلان:هوی مرض داری
دیانا:آره
ارسلان:خداروشکر خودت میدونی
دیانا:اسکل
ارسلان:اساره گل
دیانا:پاشدم یه زبون درازی کردم بعدش هم رفتم رو یه صندلی دیگه نشستم
ارسلان:داشتم با انگشتام بازی میکردم که دیدم هستی داره میاد طرفم
هستی:سلام ارسلان
ارسلان:سلام
هستی:میتونم کنارت بشینم
ارسلان:بشین
هستی:اون دختره کی بود
ارسلان:بخاطر اینکه حرصشو دربیارم گفتم(رلمه)
هستی:آها(با ناراحتی)
ارسلان:😏
دیانا:تو اینستا داشتم میچرخیدم که یه پیام اومد(مشترک گرامی اینترنت شما به پایان رسید) هوفف الان حوصلم سر میره چیکار کنم؟برم پیش ارسلان یا نه؟ برم حداقل بحث میکنیم حوصلم سر نمیره داشتم پاشدم برم سمتش که دیدم یه دختره اونجا بود یعنی کی بود الان میرم میفهمم
ارسلان:داشتم به چرندیات هستی گوش میکردم که دیدم دیانا داره میاد یا ابالفضل الان صوتی نده
دیانا:سلام معرفی نمی کنین
هستی:دوستشم شما چی؟
دیانا:من دیانا... که ارسلان پرید وسط حرفم
ارسلان:رل من
هستی:آها
ارسلان:عشقم یه دیقه میایی بعدشم دستشو کشیدم رفتیم اونور تر
دیانا:عشقم؟چی میگی بابا
ارسلان:الان برات توضیح میدم
دیانا:بگو میشنم
ارسلان:ببین هستی اومد کنارم نشست بعد گفت تو کیی منم بخاطر اینکه حرصشو در بیارم گفتم رلمی
دیانا:مگه دوستت نیست برای چی میخای حرصشو دربیاری
ارسلان:نه بابا دوست چیه
دیانا:پس کیه
ارسلان:هستی قبلنا بهم پیشنهاد رل داد منم قبول نکردم ولی هستی دس وردار نبود
دیانا:آها
ارسلان:فقط یه چیزی
دیانا:دیگه چی
ارسلان:ببین میشه جلوش عشقم صدات کنم
دیانا:نه بابا چایی نخورده پسر خاله میشی
ارسلان:جون من
دیانا:باش
ارسلان:پس بریم عشقم
دیانا:فقط جلو هستی
ارسلان:باش عشقم
دیانا:اصلا قضیه منتفی
ارسلان:نه قلط کردم
دیانا:آفرین پسر خوب
ارسلان:بریم دیگه
دیانا:آره آره بریم
هستی:از اولش داشتم بهشون نگا میکردم که دیگه اومدن
دیانا:ببخشید دیر شد
هستی😒
دیانا:منو ارسلان داشتیم صحبت میکردیم که همه ی بچه ها اومدن بیرون بجز نیکا ارسلان نیکا چرا نیومد
ارسلان:من که پیش تو بودم از کجا بدونم
دیانا:خب حالا یه سوال پرسیدما
ادامه دارد....
حمایت پلیز💜🤍
۴.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.