قسمت دو پارت 66 فقط خواهر رو برادر بودیم
چانگبین : باز کن.
چان: باشه یه لحظه وایسا . یه نگاهی به ات کردم قشنگ خوابیده بود . وایسا هندزفریم رو پیدا کنم .
چانگبین: باشه 3 ثانیه وقت داری .
چان : پیداش کردم .
چانگبین: هی پسر خیلی بزرگ شدی تو یه هفته !
چان: موهای تو هم جذاب شده .
چانگبین: دلم مسافرت میخواد .
چان: از پدرت اجازه گرفتی؟
چانگبین: بعد از دست دادن خواهر و مامانم اجازه دست خودمه ولی باید یه اجازه ای بگیرم .
چان: هعی .
چانگبین: تا حالا خواهرت رو دیدم؟
چان: یه بار.
چانگبین: راستی عکساتون رو چیکار کنم؟
چان: ؟؟؟؟
چانگبین:اینا ( عکس های کیس ات و بنگ چان)
چان: باخودت بیار .
چانگبین:ولی واقعا کیس رفتی با خواهرت ؟
چان: یه لحظه خفه خون بگیر برم بالکن .
چانگبین: 😒
چان: چصخل یه نگاه عمیق بندازی میبینی که از لپم بوسیده مگه من اوسکلم که خواهرم رو کیس کنم؟
( جون خودت )
چانگبین: راس میگی ببخشید .
چان: چخبر ؟
چانگبین: سلامتی از جنابعالی چخبر؟
چان: سلامتی .
چانگبین:چرا رفتی بالکن؟
چان: چون ات خوابیده نخواستم بیدار شه .
چانگبین: قدر خواهرت رو بدون .
چان: حتما ای کاش اینجا بودی .
چانگبین: فردا میام .
چان: میدونی بهترین رفیق منی؟
چانگبین: همچنین .
چان: راستی فردا با خودت نودل و رامیون بیار اینجا به ندرت پیدا میشه .
چانگبین: باشه. بنگ چان! .
چان: بله
چانگبین: اگه تو نبودی من چیکار میکردم؟ نمیتونستم از اون افسردگی لعنتی خلاص شم .
چان: من کاری نکردم فقط چیزی که نیاز بود اونو انجام دادم .
چانگبین: مرسی که هستی .
چان: همچنین عه داری گریه میکنی؟
چانگبین: نه فقط چیزه پلکم رفت تو چشمم .
چان؛ منو چی فرض کردی ؟ میدونی که کسی پیشم حتی یه قطره از چشمش اشک بیاد منم گریه میکنم .
چانگبین: نمیتونم صبر کنم الان میام اونجا اونم با جت شخصیم .
چان:عه پسر خیلی بی صبری .
چانگبین: اومدم فقط خودت رو حاضر کن نصف شب میام .
چان: باشه.
چانگبین: بای .
چان : بای .
بعد از اینکه باهاش حرف زدم هندزفری رو در اوردم یه صدایی شنیدم که از اتاق مشترک فیلیکس و هیونجین میومد رفتم جلوتر دیدم دارن میخونن و میخندن خلاصه رفتم داخلم اتاقم رو دیدم ات خوابیده نمیدونم چرا یهو دلم قهوه خواست رفتم پایین دیدم بابا داره برگه ها رو چک میکنه .
چان: باشه یه لحظه وایسا . یه نگاهی به ات کردم قشنگ خوابیده بود . وایسا هندزفریم رو پیدا کنم .
چانگبین: باشه 3 ثانیه وقت داری .
چان : پیداش کردم .
چانگبین: هی پسر خیلی بزرگ شدی تو یه هفته !
چان: موهای تو هم جذاب شده .
چانگبین: دلم مسافرت میخواد .
چان: از پدرت اجازه گرفتی؟
چانگبین: بعد از دست دادن خواهر و مامانم اجازه دست خودمه ولی باید یه اجازه ای بگیرم .
چان: هعی .
چانگبین: تا حالا خواهرت رو دیدم؟
چان: یه بار.
چانگبین: راستی عکساتون رو چیکار کنم؟
چان: ؟؟؟؟
چانگبین:اینا ( عکس های کیس ات و بنگ چان)
چان: باخودت بیار .
چانگبین:ولی واقعا کیس رفتی با خواهرت ؟
چان: یه لحظه خفه خون بگیر برم بالکن .
چانگبین: 😒
چان: چصخل یه نگاه عمیق بندازی میبینی که از لپم بوسیده مگه من اوسکلم که خواهرم رو کیس کنم؟
( جون خودت )
چانگبین: راس میگی ببخشید .
چان: چخبر ؟
چانگبین: سلامتی از جنابعالی چخبر؟
چان: سلامتی .
چانگبین:چرا رفتی بالکن؟
چان: چون ات خوابیده نخواستم بیدار شه .
چانگبین: قدر خواهرت رو بدون .
چان: حتما ای کاش اینجا بودی .
چانگبین: فردا میام .
چان: میدونی بهترین رفیق منی؟
چانگبین: همچنین .
چان: راستی فردا با خودت نودل و رامیون بیار اینجا به ندرت پیدا میشه .
چانگبین: باشه. بنگ چان! .
چان: بله
چانگبین: اگه تو نبودی من چیکار میکردم؟ نمیتونستم از اون افسردگی لعنتی خلاص شم .
چان: من کاری نکردم فقط چیزی که نیاز بود اونو انجام دادم .
چانگبین: مرسی که هستی .
چان: همچنین عه داری گریه میکنی؟
چانگبین: نه فقط چیزه پلکم رفت تو چشمم .
چان؛ منو چی فرض کردی ؟ میدونی که کسی پیشم حتی یه قطره از چشمش اشک بیاد منم گریه میکنم .
چانگبین: نمیتونم صبر کنم الان میام اونجا اونم با جت شخصیم .
چان:عه پسر خیلی بی صبری .
چانگبین: اومدم فقط خودت رو حاضر کن نصف شب میام .
چان: باشه.
چانگبین: بای .
چان : بای .
بعد از اینکه باهاش حرف زدم هندزفری رو در اوردم یه صدایی شنیدم که از اتاق مشترک فیلیکس و هیونجین میومد رفتم جلوتر دیدم دارن میخونن و میخندن خلاصه رفتم داخلم اتاقم رو دیدم ات خوابیده نمیدونم چرا یهو دلم قهوه خواست رفتم پایین دیدم بابا داره برگه ها رو چک میکنه .
۶.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.