فیک moon river 💙🌧پارت⁴³
اگه بلایی سر عزیزترین شخص زندگیش اومده باشه چی...باید خودشو به میدان جنگ میرسوند...دیگه نمیتونست اینجا بمونه...بی توجه به نگرانی ندیمه هاش و سولی راه اقامتگاه ملکه رو در پیش گرفت...تنها کسی بود که توی این موقعیت میتونست به یئون کمک کنه...با رسیدن به اقامتگاه ملکه متوجه شد وزیر جانگ هم اونجاست...منتظر شد تا ندیمه حضورش رو اعلام کنه....
جیهوپ « یئون توی این هفته خیلی ضعیف شده بود و نمیدونم چی شده بود اما ملکه خیلی نامحسوس مراقبش بود و حواسش بود اتفاقی برای یئون نیوفته و برای همین گفته با اداره امور رو خودش به عهده میگیره یا بار مسئولیت یئون کم بشه...رفته بودم تا گزارشاتم رو تحویل بدم که خبر دادن یئون اینجاست...هر روز برای ادای احترام و چک کردن سلامت ملکه میومد اما این وقت صبح نه....از چهره ملکه هم مشخص بود شکه شده...
ملکه « راهنماییشون کنید...وزیر جانگ اتفاقی افتاده؟
جیهوپ « خیر بانو علت حضور ملکه رو اونم اینجا نمیدونم
ملکه « به محض ورودش به اتاقم زانو زد...ی...یئون چی شده؟ این کارا چیه
جیهوپ « بانوی من
یئون « بانوی من خواهش میکنم بهم اجازه بدید به میدان جنگ برم...
ملکه « حتی فکرشم نکن یئون...من به کوک قول دادم به هیچ وجه اجازه ندم قصر رو ترک کنی
یئون « هق به خاطر ایشون میگم...خبر رسیده نقشه حمله لو رفته و ارتش شکست بدی خورده.. فرماندهی هم به عهده خوده عالیجناب بود...بانوی من اگر بلایی سرشون اومده باشه دیگه نمیخوام زنده بمونم...
ملکه « چ..چی گفتی؟ چه اتفاقی افتاده؟؟؟
راوی « هیچ کس فکرشم نمیکرد کسی بتونه ارتشی که کوک هدایتش میکنه رو شکست بده..سکوتی بدی توی اتاق حکم فرما بود و فقط صدای گریه یئون به گوش میرسید...شرایط برای ملکه سخت شده بود...از یه طرف به کوک قول داده بود از یئون مراقبت کنه و از طرفی دیگر معلوم نبود چه بلایی سر تنها پسرش اومده بود...
فلش بک به شب قبل از رفتن کوک //
ملکه « توی اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم که خبر دادن کوک به دیدنم اومده...فکر میکردم اول به دیدن یئون میره چون بهم گفتن بودن چقدر بی قراری کرده....کتابم رو بستم و منتظر ورود کوک شدم....
کوک « همه کارام رو انجام داده بودم جز یکی...تنها کسی که میتونستم کل زندگیم رو بهش بسپارم مادرم بود...باید قبل از رفتن یئون رو به اون میسپردم...پس قبل از دیدن یئون به دیدن مادرم رفتم....با ورودم به اتاق لبخند مهربون همیشگیش رو زد و دستور داد چای مورد علاقه ام رو بیارن....شبتون بخیر مادر
ملکه « خوش اومدی گل پسرم...فکر میکردم اول به دیدن ملکه ات میری
کوک « راستش این دیدار دو منظور داره...یک دیدن شما و دو سلامت ملکه
ملکه « گوشم با توعه کوک
جیهوپ « یئون توی این هفته خیلی ضعیف شده بود و نمیدونم چی شده بود اما ملکه خیلی نامحسوس مراقبش بود و حواسش بود اتفاقی برای یئون نیوفته و برای همین گفته با اداره امور رو خودش به عهده میگیره یا بار مسئولیت یئون کم بشه...رفته بودم تا گزارشاتم رو تحویل بدم که خبر دادن یئون اینجاست...هر روز برای ادای احترام و چک کردن سلامت ملکه میومد اما این وقت صبح نه....از چهره ملکه هم مشخص بود شکه شده...
ملکه « راهنماییشون کنید...وزیر جانگ اتفاقی افتاده؟
جیهوپ « خیر بانو علت حضور ملکه رو اونم اینجا نمیدونم
ملکه « به محض ورودش به اتاقم زانو زد...ی...یئون چی شده؟ این کارا چیه
جیهوپ « بانوی من
یئون « بانوی من خواهش میکنم بهم اجازه بدید به میدان جنگ برم...
ملکه « حتی فکرشم نکن یئون...من به کوک قول دادم به هیچ وجه اجازه ندم قصر رو ترک کنی
یئون « هق به خاطر ایشون میگم...خبر رسیده نقشه حمله لو رفته و ارتش شکست بدی خورده.. فرماندهی هم به عهده خوده عالیجناب بود...بانوی من اگر بلایی سرشون اومده باشه دیگه نمیخوام زنده بمونم...
ملکه « چ..چی گفتی؟ چه اتفاقی افتاده؟؟؟
راوی « هیچ کس فکرشم نمیکرد کسی بتونه ارتشی که کوک هدایتش میکنه رو شکست بده..سکوتی بدی توی اتاق حکم فرما بود و فقط صدای گریه یئون به گوش میرسید...شرایط برای ملکه سخت شده بود...از یه طرف به کوک قول داده بود از یئون مراقبت کنه و از طرفی دیگر معلوم نبود چه بلایی سر تنها پسرش اومده بود...
فلش بک به شب قبل از رفتن کوک //
ملکه « توی اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم که خبر دادن کوک به دیدنم اومده...فکر میکردم اول به دیدن یئون میره چون بهم گفتن بودن چقدر بی قراری کرده....کتابم رو بستم و منتظر ورود کوک شدم....
کوک « همه کارام رو انجام داده بودم جز یکی...تنها کسی که میتونستم کل زندگیم رو بهش بسپارم مادرم بود...باید قبل از رفتن یئون رو به اون میسپردم...پس قبل از دیدن یئون به دیدن مادرم رفتم....با ورودم به اتاق لبخند مهربون همیشگیش رو زد و دستور داد چای مورد علاقه ام رو بیارن....شبتون بخیر مادر
ملکه « خوش اومدی گل پسرم...فکر میکردم اول به دیدن ملکه ات میری
کوک « راستش این دیدار دو منظور داره...یک دیدن شما و دو سلامت ملکه
ملکه « گوشم با توعه کوک
۷۷.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.