بریم زندگی نامه تانجیرو رو ببینیم
تانجیرو وقتی که کوچیک بود رقص باباش رو میدید که باهاش میتونست شمشیر زنی کنه این کی هیچ به کنار اما وقتی یک روز رفته بود برای گرم کردن حمام خونشون چوب بکنه بیاره که دید که خانواده اش رو شیطان خورده و نزوکو هم که شیطان شده بود هی میخواست تانجیرو رو بخوره و وقتی گیو اومد سرش رو ببره چون که شیطان بود ولی تانجیرو با هزار التماس نزاشت که سرش رو ببره و بعد برای اینکه نزوکو کسی رو نخوره بامبو گذاشتن دره دهنش که کسیو نخوره و بعدش تانجیرو رفت که شیطان کش بشه و شد و بگم که گیو هم یک هاشیرا بود و تانجیرو و زنیتسو و اینوسکه رفتن پیش رنگوکو و بگم که زنیتسو ادم ترسویی بود و اینوسکه هم ادم خیلی کیوتی بود و یک ماسک گراز روی سرش بود🤣و وقتی رفتن پیش رنگوکو وقتی که حرف زدن خوابشون برو و رفتن به رویا چون یک شیطان بالای قطار بود و توی خواب تانجیرو سر خودش رو برید و اومد این دنیا و وقتی تانجیرو بوی شیطان رو حس کرد چون خیلی خیلی تانجیرو حس بویاییش خیلی قویه بوی شیطان رو فهمید و به کمک اینوسکه و تانجیرو تونستن بکشنش ولی یک نفر از خواب بیدار که شد یک شمشیر کرد تو شکم تانجیرو و وقتی رنگوکو بیدار شد به تانجیرو قدرت تنفس یاد داد تانجیرو خون ریزیش خوب شد و یک شیطان سطح بالا درمقابل رنگوکو قرار گرفت و رنگوکو رو خونی کرد و وقتی روز شد شیطان رفت توی سایه چون میمیره جلو خورشید و رنگوکو مرد و تانجیرو کلی گریه کرد 😩😭
(((((((((((پایان))))))))))))
(((((((((((پایان))))))))))))
۴۹۸
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.