یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part31)
در های حیاط امارت رو هم رمزی میکنم.
_عهههههههه
+زهر مار.
اخم هام رفت توهم، از لپم کشید.
+اونطوری نکن بچه یاد میگیره.
_بهتر به بابای زورگوش نره!
+(خنده)
رفت سمت ماشین و در جلو رو برام باز کرد، منم لج کردم رفتم نشستم صندلی عقب، با حالت طلبکارانه دستام رو تو هم قفل کردم، تازه اخم هم که نگم.
+لج نکن ا.ت!
_ور ور ور.
+باشه.
رفت سمت در ماشین و روند سمت خونه، تو راه دیدم هی داره با خودش حرف می زنه، البته از قصد این مارو می کرد که بشنوم.
+اگه زن دوم نگرفتم!(هی از اینه بهش نگاه می کرد)
_شما گه می خورین!
+(شکلک در میاره)
_........
+یچی بگو ددی دلش برای بلبل زبونی هات تنگ شده.
_چند ثانیه پیش ددی داشت فکر زن دوم رو می کرد، بگو کیه؟!
+وا شوخی کردم.(می زنه بقل)
_دیگه باهات قهرم(با گریه)(در ماشین رو باز می کنه)
+ا.ت صبر کن!!!
نمی دونم چی بود همش ناراحت می شدم، شاید علائم بارداری بود، انگار بی قرار بودم، به قول مادربزرگم مرغ فراری.(بی ربط)
+ا.تتتتت!
_دست از سرم بردار!
پنج متریم وایستاده بود، بارون شدید میومد، اشک هام اصلا معلوم نبود فقط انگار صورتم قرمز شده بود
کلا هردوتامون خیس شده بودیم.
+ا.ت عشقم چیشده، چرا بی قراری میکنی، اون فقط یه شوخی بود اخه کی می تونه جای ا.ت منو پر کنه؟!
_خستم، فقط خستم(میوفته بی دلیل زمین)
+ا.ت!
بدو بدو اومد سمتم، همه جا داشت هی تار میشد.
+ا.تم!!!!
بغلم کرد و دیگه چیزی نفهمیدم.
(کوک ویو)
دکتر می گفت اولین بچه همیشه اینجوری میشه، دکتر گفته بود که همش بی قراری می کنه، مواظبش باشم ولی الان چی شده بهش...
+خوشگلم چیشده؟!(براید استایل بغلش می کنه)
_می خوام بخوابم.(چشماش بسته میشه).
+ا.تتتتتتتتت!
زنگ زدم به دکتر شخصیم گفتم بره امارت، خودم سریع ا.ت رو گذاشتم صندلی عقب و روندم سمت امارت، رسیدم به امارت ا.ت رو دوباره بغلم گرفتم بردم سمت داخل، دیدم دکتر نشسته روی کاناپه و منتظره، رفتم سمتش..
دکتر: سلام اقای جئون.
+سلام، ا.ت! ا.ت!
دکتر: بزاریدشون روی کاناپه.
ا.ت رو گذاشتم رو کاناپه، دکتر رفت سمتش و انگشت هاشو گذاشت روی گردنش و نبضش رو گرفت، بعد از کیفش یه امپول برداشت و هواشو گرفت بعد زد به رگ دستش..
دکتر: چیزیش نیست، فقط کم غذا خوردن، سعی کنید زیاد تنقلات نخورن، بعدش اینکه زیاد بهشون فشار وارد نشه.
+خیلی ممنون دکتر، پولتون رو بعدا حساب می کنم.
دکتر ازم خدافظی کرد و رفت، من رفتم سمت ا.ت و دستش رو گرفتم،
صورتم رو بردم نزدیک و روی پیشونیش یه بوسه گذاشتم، یعنی باید چیکار کنم که بهش اسیب دیده نشه؟
دیدم چشم هاشو باز کرده داره بهم نگاه می کنه.
_حالت خوبه؟!
+این سوال رو من باید بپرسم، می دونی چقدر ناراحت شدم؟!(گریه)
_متأسفم.
+اشکال نداره(بغلش کرد)
بغلش کردم و همونجا خوابم برد...
(8 ماه بعد...)..
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#بلکپینک.
_عهههههههه
+زهر مار.
اخم هام رفت توهم، از لپم کشید.
+اونطوری نکن بچه یاد میگیره.
_بهتر به بابای زورگوش نره!
+(خنده)
رفت سمت ماشین و در جلو رو برام باز کرد، منم لج کردم رفتم نشستم صندلی عقب، با حالت طلبکارانه دستام رو تو هم قفل کردم، تازه اخم هم که نگم.
+لج نکن ا.ت!
_ور ور ور.
+باشه.
رفت سمت در ماشین و روند سمت خونه، تو راه دیدم هی داره با خودش حرف می زنه، البته از قصد این مارو می کرد که بشنوم.
+اگه زن دوم نگرفتم!(هی از اینه بهش نگاه می کرد)
_شما گه می خورین!
+(شکلک در میاره)
_........
+یچی بگو ددی دلش برای بلبل زبونی هات تنگ شده.
_چند ثانیه پیش ددی داشت فکر زن دوم رو می کرد، بگو کیه؟!
+وا شوخی کردم.(می زنه بقل)
_دیگه باهات قهرم(با گریه)(در ماشین رو باز می کنه)
+ا.ت صبر کن!!!
نمی دونم چی بود همش ناراحت می شدم، شاید علائم بارداری بود، انگار بی قرار بودم، به قول مادربزرگم مرغ فراری.(بی ربط)
+ا.تتتتت!
_دست از سرم بردار!
پنج متریم وایستاده بود، بارون شدید میومد، اشک هام اصلا معلوم نبود فقط انگار صورتم قرمز شده بود
کلا هردوتامون خیس شده بودیم.
+ا.ت عشقم چیشده، چرا بی قراری میکنی، اون فقط یه شوخی بود اخه کی می تونه جای ا.ت منو پر کنه؟!
_خستم، فقط خستم(میوفته بی دلیل زمین)
+ا.ت!
بدو بدو اومد سمتم، همه جا داشت هی تار میشد.
+ا.تم!!!!
بغلم کرد و دیگه چیزی نفهمیدم.
(کوک ویو)
دکتر می گفت اولین بچه همیشه اینجوری میشه، دکتر گفته بود که همش بی قراری می کنه، مواظبش باشم ولی الان چی شده بهش...
+خوشگلم چیشده؟!(براید استایل بغلش می کنه)
_می خوام بخوابم.(چشماش بسته میشه).
+ا.تتتتتتتتت!
زنگ زدم به دکتر شخصیم گفتم بره امارت، خودم سریع ا.ت رو گذاشتم صندلی عقب و روندم سمت امارت، رسیدم به امارت ا.ت رو دوباره بغلم گرفتم بردم سمت داخل، دیدم دکتر نشسته روی کاناپه و منتظره، رفتم سمتش..
دکتر: سلام اقای جئون.
+سلام، ا.ت! ا.ت!
دکتر: بزاریدشون روی کاناپه.
ا.ت رو گذاشتم رو کاناپه، دکتر رفت سمتش و انگشت هاشو گذاشت روی گردنش و نبضش رو گرفت، بعد از کیفش یه امپول برداشت و هواشو گرفت بعد زد به رگ دستش..
دکتر: چیزیش نیست، فقط کم غذا خوردن، سعی کنید زیاد تنقلات نخورن، بعدش اینکه زیاد بهشون فشار وارد نشه.
+خیلی ممنون دکتر، پولتون رو بعدا حساب می کنم.
دکتر ازم خدافظی کرد و رفت، من رفتم سمت ا.ت و دستش رو گرفتم،
صورتم رو بردم نزدیک و روی پیشونیش یه بوسه گذاشتم، یعنی باید چیکار کنم که بهش اسیب دیده نشه؟
دیدم چشم هاشو باز کرده داره بهم نگاه می کنه.
_حالت خوبه؟!
+این سوال رو من باید بپرسم، می دونی چقدر ناراحت شدم؟!(گریه)
_متأسفم.
+اشکال نداره(بغلش کرد)
بغلش کردم و همونجا خوابم برد...
(8 ماه بعد...)..
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#بلکپینک.
۱۰.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.