فیک جونگکوک پارت ۹

سلام.لباس ا/ت رو برای استخر و صبحونه گذاشتم اسلاید .عکس هتل هم گذاشتم

صبح ساعت ۹ بود.
جونگکوک:صبح بخیر my love
ا/ت:صبح بخیر جونگکوکی
جونگکوک:پاشو بریم صبحونه
ا/ت:اخه بقیه هم بیدار شدن؟
جونگکوک:ما بیدارشون میکنیم.
رفتن و تک تک در هاشون رو زدن.
فلیکس و رزی:زهرماررررر
هیونجین و یجی :داداش و زن داداش ،اروم باشین اومدیم
نامجون و لیسا:مگه مرض داری؟ما وسط عملیاتیم
تهیونگ و لیا:هعی کوک...
رفتین صبحونه و ا/ت بازم فقط یه چیز برداشت
ا/ت رو به لیا:یا نه جد بنگتن.چقد چیز میخوری تو؟
لیا:چیه ؟من مثل تو نیستم که
جونگکوک :ا/ت جریان دیشب و مامان و بابات... چیکار کنیم؟؟
ا/ت:من شنیدم.اونا قبل صبحونه میگفتن باید جداشون کنیم و ...
جونگکوک:اوففف .این چه کوفتیهههه.فعلا یه کاریش میکنیم اعصابتو خورد نکن
ا/ت:باشه
صبحونه تونو خوردین .رفتین استخر
ا/ت:نیکی زنگ میزنه(از گروه انهاپین)
جونگکوک:خب بردار
ا/ت:سلام نیکی.با رفقا اومدیم انتالیا. جات خالی
نیکی:سلام ا/ت.خوبی؟خوش بگذره.زنگ زدم حالتو بپرسم‌
ا/ت:مرسی.خب من میرم سرسره ابی خدافظ دوستت دارم.جونگکوک بیا دوتایی سوار سرسره بشیم.
جونگکوک:باشه.
رفتین و ویو اون لحظه:
ا/ت:هوووو جونگکوکککک
جونگکوک:از پشت فلیکس و رزی دارن میاننن
ا/ت:بروووو
♡♡♡♡♡♡♡♡♡
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
پایان پارت ۹. امیدوارم خوشتون اومده باشه