(دنیا سلطنت )
(دنیا سلطنت )
پارت ۷۲
تهیونگ : ممنونم
ملکه خوشحال نشد ولی باز هم تبریک گفت و همچنین پادشاه..
شاهزاده جونکوک و عالیجناب تهیونگ بلند شد با هم سمته سالون شمشیر بازی رفتن
《》《》《》《》《》《》《》
در حال شمشیر بازی بودن که عالیجناب تهیونگ گفت
تهیونگ : چی شده تو فکری
جونکوک : چیزی نیست
تهیونگ : فکردی من نمیفهمم
جونکوک: قراره تو این قصر قوقا ای به پا بشه
تهیونگ : پس باید ضريح را بپوشیم
جونکوک: اگر ضریح ای که داشته باشیم
تهیونگ : دارم نترس
《》《》《》《》《》《》《》《》
آلیس بیدار شد و رو تخت نشست همان دیقه ونوس دارو اتاق شد و با لبخند سمته آلیس رفت
آلیس: واییییییییییی بانو ونوس چه زیبا شده اید
ونوس خنده ای کرد و به لباس هایش نگاه کرد
ونوس : این لباس رو خیلی دوست دارم چطور شدم
آلیس: خیلی خوشگل هم شدی بیا بنشین راجبه دیشب بگو شاهزاده راکان باهات چجوری رفتار کرد
ونوس : خیلی خوب دلی وقتی جلو لیدیا هستیم حتی نگاه ام نمیکنه
آلیس: این موضوع هم مثل موضوع تهیونگ و آنا
ونوس : چی گفتین بانو
آلیس: چیزی نیست برم واسیه منم لباس انتخاب کنیم باش
ونوس با خوشحالی گفت
ونوس : باشه
اسلاید ۲ لباس آلیس
اسلاید ۳ لباسه ونوس
با هم بلند شد و برایه آلیس لباس انتخاب کردن گاهی میخندیدن یهویی لیدیا وارد اتاق لباس شد
با چشم های اشکیش به آلیس خیره شد
لیدیا : درسته بخندید
آلیس که بهش پشت اش بود نگاه اش را به لیدیا دوخت
لیدیا : زندگیمو ازم گرفت ای و کسی که دوستش داشتم دیشب با یکی دیگه رو تخت خواب بود
@h41766101
پارت ۷۲
تهیونگ : ممنونم
ملکه خوشحال نشد ولی باز هم تبریک گفت و همچنین پادشاه..
شاهزاده جونکوک و عالیجناب تهیونگ بلند شد با هم سمته سالون شمشیر بازی رفتن
《》《》《》《》《》《》《》
در حال شمشیر بازی بودن که عالیجناب تهیونگ گفت
تهیونگ : چی شده تو فکری
جونکوک : چیزی نیست
تهیونگ : فکردی من نمیفهمم
جونکوک: قراره تو این قصر قوقا ای به پا بشه
تهیونگ : پس باید ضريح را بپوشیم
جونکوک: اگر ضریح ای که داشته باشیم
تهیونگ : دارم نترس
《》《》《》《》《》《》《》《》
آلیس بیدار شد و رو تخت نشست همان دیقه ونوس دارو اتاق شد و با لبخند سمته آلیس رفت
آلیس: واییییییییییی بانو ونوس چه زیبا شده اید
ونوس خنده ای کرد و به لباس هایش نگاه کرد
ونوس : این لباس رو خیلی دوست دارم چطور شدم
آلیس: خیلی خوشگل هم شدی بیا بنشین راجبه دیشب بگو شاهزاده راکان باهات چجوری رفتار کرد
ونوس : خیلی خوب دلی وقتی جلو لیدیا هستیم حتی نگاه ام نمیکنه
آلیس: این موضوع هم مثل موضوع تهیونگ و آنا
ونوس : چی گفتین بانو
آلیس: چیزی نیست برم واسیه منم لباس انتخاب کنیم باش
ونوس با خوشحالی گفت
ونوس : باشه
اسلاید ۲ لباس آلیس
اسلاید ۳ لباسه ونوس
با هم بلند شد و برایه آلیس لباس انتخاب کردن گاهی میخندیدن یهویی لیدیا وارد اتاق لباس شد
با چشم های اشکیش به آلیس خیره شد
لیدیا : درسته بخندید
آلیس که بهش پشت اش بود نگاه اش را به لیدیا دوخت
لیدیا : زندگیمو ازم گرفت ای و کسی که دوستش داشتم دیشب با یکی دیگه رو تخت خواب بود
@h41766101
۲.۸k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.